حضرت حافظ درد و درمان را از یار میداند، من فکر میکنم دلیل شادی و غم آدمها همیشه از یکچیز است. اگر مثل من دل درگرو کار کردن داشته باشی، همانقدر که نتایج خوب دائم کار کردن میتواند خوشحالت کند، نتایج بدش هم میتواند به هم بریزدت. عین همان لطف و جور یار که میتواند به غایت ناراحت و یا خوشحالت کند.
مهم این است که آدم بداند که همه چیزموقت است، امروز خوشحالی، فردا ناراحت. امروز دستت در گیسوان یار است و فردا شاید نباشد.
وقتی موقتی بودن همه چیز برایت ثابت شده باشد، کمکم یاد میگیری نوسان احوالت کمتر شود، نه چیزی آنقدر خوشحالت کند و نه چیزی میتواند آنقدر ناراحتت کند.
هرچند به حکم آدم بودن گاهی هم افسار حالت از دستت در میرود، گاهی بیش از حد به هم میریزی و گاهی به غایت خوشحال میشوی. ولی باز که به خودت می آیی و افسار امور را در دست عقلت میسپاری و دلت را کمی شماتت میکنی، اوضاع میزان میشود.
و حالت مانند یک موج سینوسی نوسان دارد ولی همه چیز کنترل شده است، حالا اشکالی ندارد که گاهی برخی قعر ها و قله ها خارج از کنترلت شود.
چه اشکالی دارد که گاهی دست در دست یار فرا تر از همه قله ها احساس زنده بودن کنی، یا گاهی بخاطر یک مشکل کاری از قعرترین قعر این موج سینوسی به قعرتر سقوط کنی. مهم این است باز به خودت بیایی و خودت را جمع جور کنی.
زندگی برای اکثر آدمها یک رنج است، هر کسی که باور دارد که باید با غول بی شاخ و دم زندگی بجنگد، تلاش میکند برای رنج هایش معنایی پیدا کند. زندگی عموما با عشق معنا پیدا میکند، آدمی عاشق میشود، دل میبندد. دلدارش برایش معنای رنج هایش میشود. با حال خوبش خوب میشود و با حال بدش هم بد.
یکی هم دل درگروساختن و ارزش خلق کردن میبندد، وقتی میسازد ذوق میکند. ساختن مثل این میماند که مست عطر گیسوانت یارت شوی.
یارت باشد، ارزش هم خلق کنی. با مشکلات هم بجنگی، برای رنج هایت معنایی داشته باشی، گاهی هم غرق در بدبختی هایت بشوی ولی باز سر بالا بیاوری و یارت را بببینی که دستش را سویت دراز کرده است، که بگیردت که کمکت کند. چه حظی بالاتر از این.
آی که چه لذتی دارد که با صدای بلند برای یارت بخوانی:
“دَردَم از یار است و درمان نیز هم
دل فدایِ او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم”
زندگی با همه رنج هایش وقتی نگاهت به هدفت باشد قابل تحمل تر است و خوشحال آنکه در پیچ ها و سختی های مسیر مست گیسوان یارش باشد. یاری که همیشه درمان نیست، گاهی خودش هم درد میشود. ولی مهم اینست منشا درد و درمان یکی است. خودش.