شاید برخی ها فکر میکنن همه جا باید برایشان فرش قرمز پهن کنند، خودم هم این را نمیدانستم، دوران دانشجویی فکر میکردم، ترمهای اول دانشگاه که حدود هجده سالم بود فکر میکردم، اگر از دانشگاه فارغ التحصیل بشم، همه شرکت ها برایم فرش قرمز پهن میکنند. کم کم که آن حال و هوای اوایل دانشجویی از سرم افتاد تازه فهمیدم دیگر از این خبرها نیست، اگر خبری هم بوده مال قدیم است که دانشجو کم بود، دیدم الان فقط برای تخصص به تو پول میدهند نه مدرک دانشگاهی، آنقدر درس خواندن برای اینکه شغل مناسبی پیدا کنم در نظرم رنگ باخت که هدفم شد فقط تمام کردن دوران تحصیلات و از همان موقع دانشجویی وارد بازار کار شوم. خوب الان که میبینم خیلی ها حتی قبل از دانشگاه رفتن هم این را میدانند و بیشتر به فکر درآمد و شغل و کسب و تخصص هستند و دانشگاه را هم در کنارش ادامه میدهند که مدرکی هم بگیرند. ولی دیگر همه میدانند چیزی که باعث رشد و ترقی میشود، دانش و تحصص است، نه مدرک های مختلف دانشگاهی. و قاب های رنگارنگ دوره های شرکت کرده که به دیوار آویزان هستند. یادم است ترم دوم دانشگاه بودم، دوستی که چند ترم از من بالاتر بود، برای اولین بار به من گفت که مدرک دانشگاهی بدردت نمیخورد. برو و یک زبان برنامه نویسی کامل یاد بگیر، رشته ام کامپیوتر بود. شروع کردم به یاد گرفتن زبان دلفی و سی. کم کم برنامه نویسی ام خوب شد و شروع کردم به گرفتن پروژه های ساده. و بعد کم کم پیچیده تر، در همان شهر بیرجند نازنینی که دوره کاردانی ام را داشتم میگذراندم. کمی که گذاشت وارد حوزه های دیگر شدم، زیان انگلیسی ام ضعیف بود در حدی که در ترم اول نتوانستم نمره قبولی کسب کنم. بعد از کاردانی به شیراز آمدم تا دوره کارشناسی ناپیوسته کامپیوتر را بگذارم ، دیدم زبان انگلیسی بلد نباشم کلاهم پس معرکه هست. تعیین سطح دادم، لول یک یا دو بود که پذیرفته شدم از اول حروف الفبا را یاد گرفتم. یادم است در طی سه سال که هم دانشگاه میفرفتم و هم کار میکردم، زبانم را هم با جدیت بسیار زیاد پیگیری میکردم ، تقریبا دو سه سال که گذشت دیگر مسلط بودم میتوانستم راحت صخبت کنم. رزومه انگلیسی برای شرکت ها بفرستم و حتی در مصاحبه انگلیسی شرکت کنم. هنوز هم میگویم یاد گرفتن زبان های خارجی هرچقدر که بیشتر باشد و همین طور داشتن دانش آی تی میتواند نکات کلیدی برای حذب در یک سازمان باشد. همه این سالها چه در مقام کارمند چه در مقام کارافرین به من ثابت شد که زبان خارجی یک" باید" است. شما فرض کنید حتی در موقعیت کاری میخواهید استخدام شوید که نیازی هم به دانش زبان خارجی نداشته باشد، ولی کارفرما ترجیح میدهد در موارد مشابه فردی را استخدام کند که دانش داشته باشد، برای همین شخصا وقتی رزومه ای دریافت میکنم اگر فارسی باشد و در کنارش انگلیسی هم باشد، متوجه میشوم که این فرد یک دنیای دیگر را هم میشناسد و برای مصاحبه با او مشتاق تر میشود. همین موضوع در خصوصی فردی که به دنبال کار هست هم به نظرم صدق میکند. وقتی یک نفر برای استخدام به شرکتی مراجعه میکند و متوجه میشود دانستن زبان خارجی یک ارزش محسوب میشود. میداند که شرکت بلند پرواز است و احتمالا آینده ای در پیش دارد.زندگی است دیگر با همه بالا و پایین هایش، با دوست و دشمن هایش باید با آن ساخت و ساخت. فرش قرمز هم بماند برای همان سلبربتی ها.
این سخن پایان ندارد لیک ما
باز گوییم آن تمام قصه را