داشتم یک تحلیل را درباره مهاجرت نخبگان میخواندم. خوب مثل اینکه کار به جایی هم رسیده است که شرکت ها با همه افرادشان دیگر مهاجرت میکنند. ما مانده ایم و تلاش میکنیم با نخبه های مملکتمان که هنوز مانده اند همکاری کنیم و بر مبنای علم و دانش ارزشی بیافرینیم. ولی هر روز باز هم شاهد این هستیم که از تیم خودمان هم عده ای قصد دارند ترک وطن کنند. ما هم در برابر خیلی مشکلات اقتصادی و گرانی تا حدی میتوانیم به آنها یادآوری کنیم که اگر ماندیم برای رشد کشورمان است. بگوییم اگر ما هم برویم چه کسی بماند. چه کسی به فکر آبادی کشور باشد. تا حدی هم شاید موفق باشیم ولی وقتی سنگ اندازی ها در این حجم از سمت هر نهادی که حتی برخی از آنها را ما نمیشسناسیم،ادامه دارد. به همه حق میدهم اگر سودای رفتن به سر داشته باشند. حقیقتا سخت است بتوانی یک تیم راه هم راستا و در راستای ارزش هایی که به نفع مردممان است به خط نگه داریم. تقریبا این موضوع به یکی از چالش های هر روزه ما تبدیل شده است. امسال سالی که به نام دانش بنیان مزین شده است. ماها به عنوان افرادی که اسم کارآفرین را یدک میکشیم داریم با چنگ و دندان با این مشکلات مقابله میکنیم و سعی میکنیم حتی بسیاری ازین هجمه ها و فشارهای به تیمهایمان نرسد، ولی ما هم داریم در همین مملکت زندگی میکنیم، هزینه هایمان چندین برابر شده است، زندگی هایمان سخت تر شده است. ولی با تنی خسته و زخمی همه تلاشمان را میکنیم که بمانیم که سرپا باشیم که حتی با وجود همه این مشکلات کسب و کارهایمان را گسترش دهیم. ولی واقعا ما هم گاهی کم می آوریم. تقریبا تمام تصمیماتی که در سطوح حاکمیتی گرفته میشود، ضرباتش به کسب وکارها هم وارد میشود. چون مهم ترین دارایی یک شرکت همان منابع انسانی آن است و منابع انسانی یک سازمان عضوی از همین مردم است که هر روز تحت انواع فشارهای اجتماعی و سلیقه ای قرار میگیردند. خوب طبیعی است که وقتی شرایط مهاجرت برایشان فراهم شود، حداقل به آن فکر کنند. من هم به عنوان یک کارآفرین شاید در خارج از ایران بتوانم بسیار بهتر از ایران کسب و کار کنم. آن چیزی که تا به امروز نگذاشته است به مهاجرت فکر کنم ، امیدم به ساختن مملکت است. این همه در برایر همه هجمه ها و متلک ها و فشارهایی که از سمت نهادهای مختلف نثارم میشود را تحمل میکنم چون رویایی در سر دارم. دوست دارم آنچه میتوانم را برای کشور خودم بگذارم. همه هدفم در این چند سال هم این بوده که افرادی را با خود همراه کنم که دغدغه شان فقط پول نباشد، دغدغه شان ساختن باشد. خلق ارزش باشد. اینکه شرکت ها با نیروهایشان دسته جمعه مهاجرت میکنند را دردش را من خوب میفهمم ولی همه تلاشم باز هم همین است که بگویم ایران متعلق به همه ما است. اگر میخواهیم آینده مان را بسازیم نمیتوانیم آن را رها کنیم و بعد به این امید باشیم که دیگری بسازدش و بعد ما اگر صلاح دیدیم برگردیم و استفاده کنیم. ما همانهایی هستیم که باید در این شرایط اقتصادی در جبهه اقتصادی بجنگیم با همه مشکلات داخلی و خارجی اش. رفتن کار راحتی است. ماندن و ساختن است که سخت است. همیشه پاداش را آنهایی میگیرند که میمانند و میجنگند. پاداش برای من تاثیر گذار بودن است، پاداش از نظر من عمل کردن است. ساختن است. با مشکلات جنگیدن است. باید از پسش بر آیم. میجنگیم در سنگرمان. ولی امید داریم نیروهایی که قرار است ما را پوشش دهند، توپخانه شان را روی سر ما تنظیم نکنند و آتششان را روی دشمن بریزند. ما به حد کافی و بیش از حد کافی توانمان را از دست داده ایم. هیچ کاری هم اگر نمیتوانید بکنید، دلمان را لاقل گرم کنید. تا بجنگیم و بسازیم.نفسمان را نگیرید بگذارید بمانیم. بگذارید دلمان هرروز محکمتر بتپد،بگذارید دل همکارانمان هم گرم باشد. من نگران این همه مهاجرت هستم. با چنگ و دندان دارم تلاشم رو میکنم که برای مملکتم بسازم. کمکمان کنید و چوب لای چرخمان نگذارید.
جز تو یاری نگرفتیم
و نخواهیم گرفت
بر همان عهد که بودیم
بر آنیم هنوز...