امروز کلید اتاقم را فراموش کرده بودم، مسول دفترم که او هم کلید اتاقم را داشت، حدود ساعت هشت و نیم پیام داد کسالتی برایش پیش آمده و نمیتواند در شرکت حاضر باشد. کلی این در و آن در زدیم تا بالاخره قفل اتاق با کلید یکی دیگر از واحد ها باز شد. برادر چینی قفل و کلید را به تعداد نامحدود و همه را هم یکسان میسازد که این جور موقع ها گیر نیفتیم. فکر دیگری نکنید ها. آمدم پشت سیستم نشستم که طبق روال گروههای و بردهای کاری را چک کنم. دیدم وی پی ان وصل نمیشود. آخر ما که فقط خودمان فیلتر نمیکنیم. خارجی ها هم به ما کمک میکنند و هرچه را مسولانمان فراموش کنند فیلتر کنند، آنها دسترسی اش را میبندند. و میگویند ما به ایران سرویس نمیدهیم. در واقع نمیدانم مسولان ما به مسولان آنها کمک میکنند که هر روز درهای بسته بیشتری را شاهدش باشیم یا مسولان آنها به مسولان ما کمک میکنند. در نهایت همکاری غیر مشترکی در راستای هدفی مشترک و آن هم کاهش دسترسی ایرانیان به اینترنت است. این وی پی ان هم شده مثل همان کلید گم شده، باید صد تایش را امتحان کنی شاید یکی اش کار کرد. ولی یک ساعتی است هرکلیدی را امتحان میکنم هیچکدام کارساز نمیشود که نمیشود. به هیچ چیز دسترسی ندارم. قرار بود کارهایی که بچه ها در بورد یکی از نرم افزارهای بسیار پیش پا افتاده که همه مردم دنیا از آن استفاده میکنند، را ببینم. البته مسولان آنها دسترسی ایرانیها را بسته اند و باید با وی پی ان سراغش رفت. که تا الان که نتوانسته ام خودم را به عنوان یک شهروند غیر ایرانی جا بزنم و به کارهایم برسم. خنده دار است ها. در دنیایی زندگی میکنیم که همه آدمهایش دیگر خود را شهروند جهانی میبینند و ما هنوز باید دنبال فیتر شکن بدویم. هی مسولان ما و مسولان آنها محدودمان کنند، هی ما باز جان بکنیم که از دنیا عقب نمانیم. گاهی هم که حس میکنم کلا همه اش یک دور باطل است. امروز پنجشنبه که زودتر هم آمدم که کارهایم را کمی سر و سامان بدهم.فی الواقع انگار هنوز نیامده ام.کلا درگیر کلید و کلید ها ، قفل و قفل ها بودم. کاش لاقل میماندم خانه و اگر هم نمیخوابیدم لاقل با گربه بازی میکردم. مخصوصا که مثل خودم اضافه وزن هم دارد و باید ورزش کند.