
در این دوران پر فراز و نشیب، که دلار با سرعت فوق العاده، رو به سمت بالا است و مشخص است که نتیجه آن، بالا رفتن تورم و کاهش قدرت خرید افراد، مخصوصاً بازنشستگان می شود، به جای اینکه ذهن خود را بیشتر از این، خراب نموده و روح و روان خود را آسیب بزنیم و به دنبال مقصر بگردیم، به این مقوله، تنها و تنها، از منظر، خودمان(بازنشسته ها) نگاهی انداختیم تا ببینم در این دوران، چه وظائفی برای مدیریت خانواده، باید انجام دهیم.
چی؟ (صورت مسئله: بازنشسته، دلار، تورم)
بازنشستگان امروز با یک وضعیت «سهگانه» روبهرو هستند:
افزایش شدید قیمت دلار که روی همه قیمتها اثر میگذارد
تورم کمرشکن در کالاهای ضروری مثل خوراک، دارو، مسکن و انرژی
حقوق ثابت، محدود و اغلب زیر خط فقر که با سرعت تورم بالا نمیرود
این سه عامل باعث میشود قدرت خرید بازنشسته ماهبهماه کمتر شود و امنیت روانی او بهطور جدی آسیب ببیند. بازنشستهای که سالها کار کرده، امروز با واقعیتی زندگی میکند که در آن هزینهها متغیر و روبهبالا، اما درآمد تقریباً ثابت و تقریباً غیرقابل تغییر است.
در چنین شرایطی، مسئله فقط «کم بودن پول» نیست؛ بلکه «ناپایداری» و «بیاطمینانی» است. بازنشسته نمیداند ماه بعد قیمت دارو، اجارهخانه، یا حتی یک کیلو میوه چقدر خواهد شد و همین ناپایداری، برنامهریزی مالی را برای او سخت و پراضطراب میکند.
چرا؟ (چرایی نقش و مسئولیت بازنشستگان)
بازنشستگان، قربانی مستقیم تورم و جهش ارز هستند، اما در عین حال در برابر این وضعیت، «بینقش» هم نیستند. چند دلیل برای اهمیت نقش و مسئولیت آنها وجود دارد:
بازنشستگان بخش بزرگی از جمعیت را تشکیل میدهند و هر انتخاب اقتصادی و اجتماعی آنها، در ابعاد بزرگ، اثر میگذارد.
تجربه طولانی آنها در زندگی، کار، مدیریت خانواده و عبور از بحرانهای قبلی (مثل جنگ، تورم دهههای قبل، رکودها) میتواند منبعی برای تصمیمهای سنجیدهتر در این وضعیت باشد.
ساختار خانواده در جامعه ما هنوز تا حد زیادی «چندنسلی» است؛ یعنی تصمیمهای اقتصادی و رفتاری بازنشستگان روی فرزندان و نوهها هم اثر میگذارد؛ از نوع خرج کردن گرفته تا الگوی مصرف، پسانداز، مشارکت و حتی مهاجرت.
بنابراین، بازنشسته فقط یک مخاطب منفعل سیاستهای اقتصادی نیست؛ در سطح فردی، خانوادگی و اجتماعی میتواند رفتارهایی بروز دهد که یا اوضاع را برای خودش و اطرافیان بدتر کند، یا با مدیریت و خرد، اثر ضربه را کمتر کند.
چطوری؟ (اقدامات فردی و خانوادگی برای کنار آمدن با وضعیت)
در بخش «چطوری»، میتوان اقدامات را در چند محور دید: مدیریت هزینه، مدیریت درآمد، مدیریت داراییها، و مدیریت روان و روابط.
۱. مدیریت هزینهها: از «کمکردن» تا «بازطراحی»
در تورم شدید، اولین واکنش معمولاً کمکردن خرج است، اما کافی نیست؛ باید «ساختار خرج کردن» را هم عوض کرد:
اولویتبندی هزینهها
تفکیک هزینهها به سه دسته: ضروری (خوراک پایه، دارو، اجاره، قبوض)، مهم اما قابل تعویق (تعویض وسایل، سفرها، خریدهای بزرگ)، غیرضروری (تجملات، برند، خریدهای احساسی).
تمرکز آگاهانه بر ضروریات و حذف یا تعویق جدیِ بخش بزرگی از هزینههای غیرضروری و حتی بخشی از «مهم اما قابل تعویق».
تغییر سبک مصرف
جایگزین کردن برندهای گران با نمونههای ارزانتر، استفاده از کالاهای داخلی ارزانتر، و خرید عمده برخی اقلام ماندگار (مثل حبوبات، برنج، شویندهها) در زمانی که قیمتها کمتر تکان میخورند.
کم کردن اسراف در غذا، انرژی، و خرید لباس و وسایل غیرضروری؛ بسیاری از خانوادهها با بازنگری در عادتهای مصرفی متوجه میشوند بخش قابل توجهی از هزینهها قابل حذف یا کاهش است.
برنامهریزی ماهانه و هفتگی
نوشتن بودجه ماهانه روی کاغذ یا دفترچه: درآمد، هزینههای ثابت، هزینههای متغیر و هدف پسانداز.
ثبت روزانه خرجها برای دیدن «نشتهای کوچک پول»؛ تجربه نشان میدهد تنها با ثبت خرج، بخشی از هزینههای غیرضروری خودبهخود کم میشود چون فرد نسبت به خرج کردن آگاهتر میشود.
۲. مدیریت درآمد: از حقوق ثابت تا درآمد مکمل
حقوق بازنشستگی معمولاً ثابت و کمانعطاف است، اما در بسیاری موارد میتوان بهتدریج منابع کوچک درآمدی مکمل ایجاد کرد؛ حتی اگر رقمها در ابتدا ناچیز به نظر برسند، در تورم شدید همین مبالغ کوچک میتواند تفاوت ایجاد کند.
استفاده از مهارتها و تجربیات قبلی
تدریس خصوصی، مشاوره به کارگاهها و شرکتهای کوچک، کار نیمهوقت در حوزهای که قبلاً در آن تجربه داشتهاند (حسابداری، فنی، تعمیرات، آموزش، کشاورزی، فروش و…).
تولید محتوا یا آموزش در فضای مجازی (اگر توان و امکانات حداقلی هست): ضبط ویدئوهای آموزشی ساده، نوشتن نکات و تجربهها برای جوانترها، یا همکاری با موسسات آموزشی.
فعالیتهای خانگی درآمدزا
پخت و فروش خوراکیهای خانگی، خیاطی، تعمیرات کوچک در منزل، نگهداری از کودکان، همکاری در فروش اینترنتی یا خانگی.
همکاری با فرزندان در کسبوکارهای کوچک خانوادگی، مثل یک کارگاه خانگی، فروش آنلاین، یا خدمات محلی.
مدیریت و استفاده از زمان
زمان بازنشسته، اگر سالم و فعال باشد، یک سرمایه است؛ برنامهریزی روزانه برای اختصاص چند ساعت به کارهای درآمدزا در کنار استراحت، تفریح و کارهای شخصی.
پرهیز از این ذهنیت که «در این سن دیگر نمیشود کاری کرد»؛ بسیاری از کارها نیاز به نیروی بدنی بالا ندارند و بیشتر به تجربه و حوصله وابستهاند.
۳. مدیریت داراییها: حفظ ارزش، نه صرفاً نگهداری پول
در شرایط تورمی، نگهداشتن پول نقد در حساب بانکی، اغلب به معنی از دست دادن تدریجی قدرت خرید است. بازنشسته باید با احتیاط و مطابق با سطح ریسکپذیری خود، به فکر حفظ ارزش دارایی باشد.
پرهیز از تصمیمهای هیجانی
خرید ناگهانی دلار، طلا یا هر دارایی دیگر بدون شناخت، فقط به خاطر شایعات یا ترس، میتواند خطرناک باشد.
هر تصمیم سرمایهگذاری باید با کمترین میزان ریسک متناسب با سن، وضعیت سلامتی، و مسئولیتهای خانوادگی گرفته شود.
تنوع در داراییها
اگر امکانش هست، تقسیم پسانداز بین چند گزینه: مقداری نقد برای هزینههای اضطراری، مقداری طلا یا سکه (با احتیاط و بدون افراط)، و اگر شرایط اجازه میدهد، مشارکتهای کوچک در طرحهای کمریسک یا صندوقهای کمنوسان.
پرهیز از قمارگونه رفتار کردن با سرمایه؛ بازنشسته نباید به امید «یکشبه چند برابر شدن» سرمایه، آن را در گزینههای پرریسک و غیرشفاف قرار دهد.
استفاده از مشاوره مطمئن
مشورت با افراد متخصص و مورد اعتماد (ترجیحاً مستقل و نه کسانی که از فروش یک دارایی سود میبرند).
در نظر گرفتن این اصل که «حفظ اصل سرمایه» برای بازنشسته بسیار مهمتر از «سود زیاد» است؛ چون فرصت جبران اشتباه، کمتر شده است.
۴. مدیریت روان و روابط: تابآوری در برابر فشارها
تورم و مشکلات مالی فقط سفره را کوچک نمیکند؛ روح را هم خسته میکند. بازنشسته در این وضعیت با احساس بیعدالتی، ترس از آینده، نگرانی برای فرزندان و نوهها، و حس تنها گذاشته شدن روبهرو است.
مراقبت از سلامت روان
محدود کردن میزان مواجهه با خبرهای منفی و ناامیدکننده، بهخصوص در شبکههای اجتماعی و رسانهها.
گفتوگو با همسر، دوستان و اعضای خانواده درباره احساسات و نگرانیها، نه فقط درباره پول؛ سکوت و انزوا فشار روانی را چند برابر میکند.
حفظ و تقویت روابط خانوادگی
مشارکت فعال در حل مشکلات خانواده، اما بدون اینکه تمام بار مالی را روی دوش خود بگذارد یا در هر مسئلهای خود را مقصر بداند.
درخواست کمک عاطفی، احترام و همراهی از فرزندان؛ بازنشسته حق دارد درباره سختیها و نیاز به حمایت روانی صحبت کند.
حفظ امید و معنا
بازگشت به فعالیتهایی که برای او معنا و شادی میآورند: کارهای داوطلبانه، فعالیتهای مذهبی یا اجتماعی، مطالعه، باغبانی، هنر، ورزش سبک.
دیدن این دوره نه فقط بهعنوان «سختترین دوره»، بلکه بهعنوان «دورهای که میتوان خرد و تجربه را به عمل تبدیل کرد»؛ نوع نگاه میتواند کیفیت زندگی را با وجود سختیها تا حدی تغییر دهد.
خب؟ (جمعبندی و نتیجهگیری نهایی)
در نهایت، وظیفه و نقش بازنشستگان در برابر افزایش شدید قیمت دلار و تورم کمرشکن را میتوان در چند محور خلاصه کرد:
در سطح فردی، بازنشسته باید از حالت «قربانی کاملاً منفعل» خارج شود و تا جایی که توان دارد، با مدیریت هزینهها، ایجاد درآمدهای کوچک مکمل، و حفظ نسبی ارزش داراییهایش، ضربه تورم را کمتر کند. این کار به معنی نادیده گرفتن بیعدالتیها نیست، بلکه استفاده از آنچه در اختیار است برای حفظ کرامت و استقلال نسبی است.
در سطح خانوادگی، بازنشسته همچنان ستون تجربه و خرد است. میتواند الگوی مصرف خانواده را اصلاح کند، فرزندان را به تصمیمهای اقتصادی محتاطانهتر تشویق کند، و از فروپاشی روحی جمع جلوگیری کند. احترام و حمایت متقابل بین نسلها در این دوره اهمیت دوچندان مییابد.
در سطح روانی و اجتماعی، حفظ امید، معنا و مشارکت فعال در جامعه، حتی در کوچکترین شکلها، راهی است برای اینکه احساس «کنار گذاشته شدن» و «بیفایدگی» به اوج نرسد. بازنشسته با حفظ سلامت جسم و روان خود، در واقع از خانواده و حتی جامعه نیز محافظت میکند، چون هزینههای ناشی از بیماری، افسردگی و انزوا، هم برای خودش و هم برای دیگران سنگین خواهد بود.
بنابراین، اگرچه مسئولیت اصلیِ مهار تورم و کنترل قیمت دلار بر عهده سیاستگذاران و ساختارهای کلان است، اما در سطح زندگی روزمره، بازنشستگان میتوانند با ترکیبی از عقل اقتصادی، حمایت خانوادگی و مقاومت روانی، این دوره سخت را تا حدی قابلتحملتر کنند. این «کنار آمدن» تسلیم نیست؛ نوعی تلاش است برای حفظ عزت نفس و کیفیت زندگی، در حد امکان، در میان بحرانهایی که فراتر از اختیار فرد شکل گرفتهاند.