از این بانک و از آن در جست و جویم
گرو بسته به این وام آبرویم
یکی امضا به این کاغذ یکی آن
روالش میکند خسته تن و جان
خطابم کرد چون بی شغل و کاری
یه ضامن بیشتر باید بیاری
نشد پیدا حتی یک ضامن من
پریشان شد سراسر باطن من
چو دیدم وقت خود را نفله کردم
تمام فرمها را پاره کردم
نه وامی شد در آخر شامل من
نه پولی هم در آخر حاصل من
شعری نانوشته از: خواجه ولو مغز معطل وامیانی
ضمیمه کار: وام را جور میکنی ضامن نیست، ضامن را جور میکنی اعتبار تمام میشود. ضامن را جور میکنی و اعتبار هم هست اما سیستم قطع تشریف داره. سیستم وصل میشه، یهو میبینی ضامن در رفته است. ضامن رو میاری یهو میبینی اعتبار کش رفته است. ناموسا و قاموسا چرا؟