خورشید خفته را باز هم طلوعی هست
قلب شکسته را تکه آرزویی هست
***
بعضی وقت ها، خورشید یک دفعه خوابش می برد. برای یک مدت طولانی. انگار که زیبای خفته است و انگشتش را با دوک نخ ریسی سوراخ کرده. ولی این زیبای خفته هم تا ابد چشم هایش بسته نخواهد ماند. خورشید، روزی باز می گردد و بستنی هایمان را آب می کند تا ما به لباس های لک شده مان بخندیم. روزی باز می گردد و وسوسۀ مان می کند تا خودمان را یک لیوان شربت آبلیموی خنک مهمان کنیم. باز می گردد و آبشار نورش را روی همۀ ما می ریزد. باز می گردد. قول داده است. و خورشید است و قولش.