فکر کنم بیشتر ما اگه ببینیم خارجیها یه آهنگ ایرانی رو میشناسن، از شدت ذوق بال درمیآریم. چون اگه بخوام صادقانه بگم، کسی به ما اهمیت نمیده؛ و با کوچکترین دیده شدن، خیلی خوشحال میشیم. کسی ما رو نمیشناسه. اگه توی خیابونهای مکزیک بچرخیم و ازشون راجع به موسیقی ایران یا حتی اصلا خودِ ایران سوال کنیم، هیچکس جواب درست و حسابی نداره.
تا حالا فکر کردین چرا همه خوانندههای آمریکایی رو میشناسن؟ یا کرهجنوبی چجوری تونست توی این مدت کوتاه، صنعت موسیقیش رو به کل دنیا معرفی کنه؟
و چرا ما نتونستیم؟
احتمالا اولین جوابی که به ذهنتون میاد اینه: پول.
آره، دوست عزیز. ما قطعا بودجۀ زیادی که به موسیقی اختصاص داشته باشه نداریم. اقتصادمون داغونه.
دومین جوابی که بهش فکر میکنید شاید این باشه: دستهای پشت پرده.
درسته. صددرصد شرکتهای بزرگ، آدمهای کلهگنده، و چیزای ترسناک دیگهای پشت صنعت سرگرمی (که شامل موسیقی هم میشه) وجود دارن. شاید خودتون بدونید چی میگم، نمیخوام بحثش رو باز کنم. خیلی وقتها، این دستهای پشت پرده بودن که بیشتر هزینهها رو تامین کردن و امکانات رو در اختیار هنرمندها گذاشتن. (و در قبالش هم اهداف خودشون رو توی هنری که داره ارائه میشه پنهان کردن...)
پس ما که نه پول داریم و نه میخوایم قاطی بازیهای کثیف بشیم، باید قید موفق شدن رو بزنیم، درسته؟
هیچکس نمیگه که پول و حمایت وامکانات و... تاثیری نداره. اما اینها تمام داستان نیست؛ عوامل مهمتری هم برای موفقیت اینطور موسیقیها وجود داره که در ادامه بهشون اشاره میکنیم. همۀ هنرمندهای موفق موسیقی از ابتدا پول زیادی نداشتن و همهشون هم با کمک دستهای پشت پرده نبوده که این جایگاه رو پیدا کردن. پس برای شروع کار، نباید بهونه بیاریم. ما که انتظار نداریم یکشبه جهان رو مسحور خودمون کنیم! میدونیم که راهمون طولانیه. بنابراین با شرایط فعلی هم میشه شروع کرد. کلیدش هم فقط یه چیزه:
بیاید اول برگردیم به سوال اول: چرا صنعت موسیقی ایران جهانی نشد؟
بدون در نظر گرفتن دو تا جوابی که چند خط بالاتر به این سوال دادیم، میتونیم بگیم:
1. ما علمش رو داریم، خیلی هم زحمت میکشیم و تلاش میکنیم، اما به اندازۀ کافی از خلاقیتمون استفاده نمیکنیم. دیدمون رو وسیعتر نمیکنیم. یا به عبارتِ دیگه، خیلی به کارمون به چشم «هنر» نگاه نمیکنیم.
2. انگار ما ایرانیها از چیزای جدید و متفاوت خوشمون نمیاد و میخوایم همه چیز دقیقا مثل قبل باشه، همونجوری که بهش عادت داریم. وقتی یه سبک جدید وارد میشه، جامعه اون رو پس میزنه، قضاوتش میکنه و هزارتا برچسب بهش میزنه. بازار موسیقی هم طبیعتا همراستا با سلیقۀ مخاطب عمل میکنه، بنابراین هیچچیز عوض نمیشه.
3. اعتماد به نفسمون به شدت پایینه. باور داریم که تلاشهامون بیارزشه و ما توانایی و لیاقت رسیدن به بالای قله رو نداریم...
حالا راه حل چیه؟
توجه: انتقادهایی که در چند خط بعدی نوشتم در مورد همۀ آهنگها و هنرمندهای موسیقی صدق نمیکنه و بیشتر درمورد پرطرفدارترین انواع موسیقی، یعنی موسیقی Mainstream هست. قصد ندارم بگم موسیقی ایران کاملا افتضاح و موسیقی خارجی کاملا بینقصه. صنعت موسیقی ایران داره پیشرفت میکنه و با وجود همۀ محدودیتها، هنرمندهای ما دارن زحمت میکشن. من فقط راهکارهای شخصیم رو برای افزایش سرعت پیشرفت هنر موسیقی ارائه میدم:)
توی موسیقیهای موفق دنیا، به چندتا عنصر مهم خیلی اهمیت داده میشه:
کانسپت در هنر یعنی: موضوع کلی + مجموعهای از مفاهیم، ایدهها، و عناصر مرتبطی که در طراحی یک آهنگ/ آلبوم/ موزیک ویدیو/ پوستر/ نقاشی/ فیلم/ داستان/ شعر/ یا هر اثر هنری به کار گرفته میشن و اون پروژه رو در یک قالب هنری به مخاطب ارائه میدن. فکر کنم همون کلمۀ «تم» راحتتر و ملموستره.
مثلا تم آهنگ و موزیک ویدیو Daylight از David Kushner یه همچین چیزی بود:
سادگی، مفهوم گناه، جنگل و درخت، رنگ سبز، آتش، رنگ خاکستری و مشکی، تاریکی، مفهوم گم شدن، باران
خب شاید براتون سوال شده باشه که اینا ربطی به هم ندارن! مگه قرار نبود موضوع و مفاهیم و عناصر و ایدهها به هم مرتبط باشن؟ در واقع، این وجه اشتراك در مرحلۀ اول در ذهن هنرمند شكل ميگيره، نه مخاطب. هنرمند برای نشون دادن موضوع و مفاهیم اثرش به شما، از عناصر و ایدهها استفاده میكنه. و همينه كه اون ارتباط رو ميسازه، و شما هم احساسش میکنید. مثل تشبيه مهرباني به خورشيد. این قدرت هنره.
توی موسیقی امروزی، فقط عنصر صوت نیست که مهمه، بلکه تصویر، نظم، و مفهوم هم به همون اندازه حائز اهمیته. و با در کنار هم قرار گرفتن تمام اینها، کانسپت به وجود میاد. بنابراین هر اثر هنری به طور خودکار یک کانسپت داره، حتی اگر هنرمند قصد نداشته باشه کارش دارای کانسپت خاصی باشه. اما چیزی که وجود کانسپت رو پررنگ و قابللمس میکنه، کیفیت طراحی و اجرای اونه. یه کانسپت خوب باعث میشه 1. اثر شما از لحاظ هنري پربارتر و ارزشمندتر بشه. 2. اثر هنری شما از سایر آثار در ذهن مخاطب متمایز بشه و در نتیجه به یاد موندنی بشه. 3. زیبایی همیشه توجه رو به دنبال داره. یک آهنگ معمولی با یک تم زیبا خیلی شانس بیشتری برای موفقیت داره نسبت به یه آهنگ معمولی با یک تم معمولی.
طراحی کانسپت با همکاری همۀ اعضای دستاندرکارِ یک پروژه شکل میگیره، اما اصل بار معمولا روی دوش یه طراح گرافیکه.
کانسپتهای موسیقی توی ایران نیاز به خلاقیت بیشتر داره. ما این همه هنرمند و گرافیست ماهر داریم، پس چرا از کانسپتهای ضعیف و تکراری استفاده میکنیم؟ اگر از بودجۀ محدودمون درست استفاده کنیم، میتونیم قدم اول رو برداریم.
صادقانه بگم، توی بحث متن آهنگ، به خصوص توی سبک پاپ، خیلی قوی نیستیم. یه طرف قضیه موضوع اشعاره، که تنوعش خیلی کمه و میشه توی حداکثر چهارتا گروه طبقهبندیش کرد، و یکی هم کیفیت ادبی متنهاست.
شعرهایی که برای آهنگها سروده میشن خیلی اوقات شبیه به هم هستن، چیز خاصی برای متمایز بودن از سایر شعرها ندارن، از کلمات تکراری در اونها استفاده میشه، و خلاقیتشون کافی نیست.
حتی در موسیقی سنتی و اصیل هم که از بهترین اشعار استفاده میشه، تنوع موضوع زیاد نیست. توی ادبیات ایران اشعار بسیار زیبا با موضوعات مختلف و متنوع وجود داره، اما ما فقط از یه سریها استفاده میکنیم.
ما باید به متن آهنگهامون روح هنری و ادبی ببخشیم. باید چاشنی خاص خودمون رو به کلمات اضافه کنیم. لازم نیست چیزهای خیلی عجیب و پیچیدهای بنویسیم، فقط لازمه یکم خاصتر بنویسیم. فقط یکم. کسی از یه ترانهسرا انتظار نداره که دیوان حافظ تحویل بده، اما میتونه اجازه بده خلاقیتش پرواز کنه.
توی عناصری که در موسیقیمون استفاده میکنیم هم کمبود تنوع داریم. ملودیهای متفاوت رو امتحان نمیکنیم، سبکهای متفاوت رو وارد نمیکنیم و با هم ترکیب نمیکنیم. به موسیقیمون حال و هواهای متنوع نمیدیم.
من سواد زیادی دربارۀ خود موسیقی ندارم، اما میدونم توی خیلی از آهنگهای ایرانی که شنیدم، خواننده با یک ملودی ساده روی یک بیت (Beat) ساده میخونه و المانهای زیادی به کار نرفته. تغییر خاصی بین بخشهای مختلف آهنگ اتفاق نمیافته.
و تنها دلیلی که ما هنوز از این قضیه خسته نشدیم، همون خصلتمونه که حاضر به امتحان کردن چیزهای جدید نیستیم.
این بیشتر مربوط به موزیکویدیوهاست.
معنی قصهگویی معنی این نیست که واقعا بخوایم توی موزیک ویدیوها، مثل فیلمها داستان بگیم. البته این کار رو هم میشه کرد و اتفاقا خیلی هم خوبه، اما قصهگویی توی موزیک ویدیو به طور کلی یعنی یه اتفاق خاصی بیوفته. یه اتفاق یا اتفاقاتی که مفهوم آهنگ یا کانسپت شما رو به مخاطب انتقال بده، یا صرفا فقط بهش مربوط باشه.
قصهگویی در یک موزیکویدیو میتونه همینقدر ساده باشه: مثلا آهنگ درمورد ترسه، بنابراین مکان موزیک ویدیو رو یه جنگل تاریک در نظر میگیریم. خواننده داره بین درختها میدوه و گم شده. دیدین؟ اینم قصهگویی محسوب میشه. البته هر چی خلاقیت بیشتری به خرج بدیم، کارمون ارزشمندتر میشه. قصهگویی به شدت با کانسپت در هم گره خورده.
حالا از کمبود عنصر قصهگویی توی موسیقی ایران چه مثالی میتونیم بزنیم؟ موزیک ویدیوهایی که خواننده یه جای ثابت ایستاده، پسزمینۀ تصویر ثابته، و تنها چیزی که هر چند ثانیه یک بار تغییر میکنه، جهت دوربین فیلمبرداریه. فوق فوقش خواننده یکم لبخند بزنه یا دستهاش رو تکون بده. مطمئنم همه اینطور نماهنگها رو دیدیم.
صنعت موسیقی ایران باید یاد بگیره چجوری محصول خودش رو به جامعه معرفی کنه. باید درست و حسابشده تبلیغ کنیم و بازار و مخاطبها رو بشناسیم و برای بازاریابی برنامهریزی کنیم. یه پست اینستاگرام که دو ساعت بعد از آلبوم منتشر میشه کافی نیست.
با همۀ اینها، هیچ موفقیتی یکشبه به دست نمیاد، اما ما ملت تلاشگری هستیم. فقط باید اراده کنیم. امیدوارم روزی هنر و خلاقیت ایران رو همۀ دنیا ببینن و ما بالاخره ارزش خودمون رو پیدا کنیم.
باز هم میگم انتقادهایی که نوشتم در مورد همۀ آهنگها و هنرمندهای موسیقی صدق نمیکنه و قطعا داریم پیشرفت میکنیم، حتی با این که شرایط سخته:)
اگر کیفیت کارها رو بالا ببریم، مخاطب بیشتری جذب میشه و این به معنای درآمد بیشتره که خودش یعنی پروژههای بعدی میتونن کمکم به اوج زیبایی و کیفیت و موفقیت نزدیک و نزدیکتر بشن.
به امید پیروزی:)