در جایی تفاوت افراد مهرطلب با مهربان رو دیده بودم که خیلی برام جالب بود:
افراد مهرطلب از 4 اصل پیروی میکنند و حتی ممکنه چند اصل به طور همزمان در فردی مهرطلب وجود داشته باشه:
1) اجبار: من این رو برات تهیه میکنم یا این کار رو میکنم چون اصلا نه گفتن بلد نیستم. نه گفتن برای من حکم بی احترامی به طرف مقابل داره یا میترسم طرد بشم. اگه نه بگم دیگه مورد پذیرش قرار نمیگیرم.
2) معامله گری: یه چیزی بهت میدم یا یه کاری برات میکنم ولی در ازاش توقع دارم کاری برام انجام بدی. حتی ممکنه اگه به این افراد در موقع نیازشون نه بگین سریع به روتون بیارن که من برات اینکار رو کردم و تو چقدر نمک نشناسی که موقع نیاز به من کمک نمیکنی. یعنی سعی میکنن شما رو در یک معذوریتی قرار بدن که حتما بهشون کمک کنین یا کاری که نیاز دارن رو براشون انجام بدین هرچند شما امکان انجامش رو ندارین یا لزومی نمیبینین که انجام بدین. این حتی در مورد پدر و مادر هم رخ میده. مثلا میگن ما این همه برای شما خدمت کردیم. از جونمون زدیم که زمان پیری عصای دستمون باشین ولی الان شما برای ما کاری نمیکنین. حتی شاید شما دارین به اندازه توان خودتون کلی هم مهر و توجه بهشون میدین ولی این برای پدر و مادر معامله گر و مهرطلب کافی نیست و همیشه سعی میکنن با رفتن در نقش قربانی به شما حس عذاب وجدان بدن.
3) احساس وظیفه: من این رو بهت میدم یا این کار رو برات میکنم در غیر این صورت عذاب وجدان میگیرم. اگه نیاز به کمکت رو رد کنیم، در طول شبانه روز فکرم درگیره این موضوع میشه و دیگه نمیتونم روی مسئله دیگه ای تمرکز کنم.
4) ترس از طرد شدن: میترسم اگر این کاری که ازم خواستی رو انجام ندم رهام کنی، دوستیمون رو بهم بزنی، دیگه منو همسر خوبی نشناسی و ترکم کنی. این افراد که دارای ترس از طرد شدن هستن حاضرن خودشون رو به زحمت زیاد یا دردسر بزرگ بندازن ولی حتما اون کاری که ازشون خواسته شده رو انجام بدن. فرض کنین مثلا دوستی از شما پولی خواسته تا بهش قرض بدین. مبلغ این پول خیلی بیشتر از وسع شماست و شاید تمام پس اندازی هست که دارین. ولی چون شما میترسین اگه برای دوستتون این کار رو نکنین اون ترکتون کنه خودتون رو به دردسر میندازین ولی این پول رو بهش قرض میدین. این حتی میتونه ناشی از عدم توانایی شما به نه گفتن هم باشه.
در مقابل افراد مهربان از این 3 اصل پیروی میکنند:
1) تمایل: من واقعا مایل هستم که این کار رو برات انجام بدم بدون انتظار و توقع. این قدر حس این کمک کردن برای خودم ارزشمند و لذت بخشه که اصلا دیگه به بازگشتش فکر نمیکنم. یه جوری این کمک برای حال خوب خودم هست نه تو. اگر هم جایی ازم کمک بخوان ولی احساس کنم این حس خوب برام ایجاد نمیشه راحت میگم نه. مثل کمکی که خیری برای ساخت مدرسه یا بیمارستان انجام میده. حتی گاهی این افراد بدون ذکر نام این کار رو میکنن.
2) انتخاب:من مجبور نیستم ولی انتخاب میکنم که اینکار رو بکنم. این انتخاب به علت این میتونه باشه که یکی از ارزشهای من در زندگیم کمک به دیگران در حد توان باشه و هرجا که ببینم کاری از دستم برمیاد قطعا انجام میدم. مثلا در محیط کار همکار تازه واردی از همکار قدیمی سوالی میپرسه و همکار قدیمی به راحتی و با جون و دل این کمک و راهنمایی رو انجام میده بدون اینکه توقع جبرانی داشته باشه. حتی گاهی ممکنه فرد مهربان یادش بره که روزی این کمک رو برای همکارش کرده.
3) حسن نیت:من مشتاقم این کار رو بکنم چون کیفیت زندگی طرف مقابل رو که براش عزیزه بالا میبره و در این صورت حس خوبی پیدا میکنه. مثل خرید هدیه برای همسرتون یا دوستتون بدون اینکه توقع داشته باشین اون هم در موقعیت مشابه همین کار رو براتون انجام بده.
شاید همین تفاوتهاست که ما از دریافت محبتی به طور ناخودآگاه خوشحال یا ناراحت میشیم حتی ممکنه این محبت از جانب عزیزانمون مثل پدر و مادر باشه، چون میتونیم حس بکنیم که کسی که داره این کار رو انجام میده از روی مهرطلبی انجام میده یا مهربانی. مثلا شما یه هدیه ای از دوستتون برای تولدتون دریافت میکنین. ممکنه اول خوشحال هم بشین ولی وقتی در روز تولدش شما هدیه ای با ارزش مالی کمتر براش بخرین اون ممکنه سریع به روتون بیاره که وا من کلی برات خرج کردم اون وقت تو این کادوی ارزون رو برام خریدی؟اون فرد به این فکر نمیکنه که خرید هدیه یعنی من به یادت بودم و ارزش معنویش باید خیلی مهمتر از بحث مالیش باشه. مخصوصا در مورد زمانی که سطح مالی دو طرف در یک حد نیست. حتی من گاهی با افرادی مواجه شدم که وقتی هدیه ای دریافت میکنن، بعد میرن سرچ میکنن که متوجه بشن قیمتش چقدر بوده و اگه متوجه بشن که قیمت بالایی که اونها توقع داشتن نبوده ممکنه در جمعهای مختلف تعریف کنن یا حتی ممکنه رابطه شون رو با طرف قطع کنن.
هر انسانی در طول دوران رشد جسمی، روانی و عقلی بهتره یاد بگیره که خودش رو در اولویت قرار بده حتی زمانی که میخواد کمکی برای کسی انجام بده. چون اگه این کار رو نکنه این توقع و نیاز رو از دیگران داره و اگر زمانی این توقع برآورده نشد دچار خشم میشه. مقدم قراردادن خود / دوست داشتن خود با خودخواهی و خودشیفتگی متفاوته. مرزی هست که نه به خودت باید آسیب بزنی و نه به دیگران. در مثالهای بالا میبینین که بسیاری از افراد مهرطلب افراد متوقعی هستن. ریشه این توقع میتونه به دلیل عزت نفس کم و حس ارزشمندی پایین باشه. این افراد یاد نگرفتن که خودشون رو دوست داشته باشن و باید زمانی هم که کار و کمکی برای کسی انجام میدن برای حال خوب خودشون باشه. آدم های مهربان و بی توقع حتی ممکنه فراموش کنن چه کمک هایی به دیگران کردن. زمانی هم که توان کمک رو به هر دلیلی نداشته باشن به راحتی رد میکنن بدون اینکه بعدا عذاب وجدان داشته باشن یا نگران طرد شدن باشن. چون حداقل این موضوع برای خودشون واضح و ثابت شده ست که اگر بتونن حتما کمک میکنن چونن آدم مهربانی هستن.
احترام به بدن، نیاز و احساس چیز بسیار مهمی هست که کودک باید یاد بگیره و اینکه کاری رو برای دیگران انجام بده که نه از روی ترس و توقع بلکه به علت حال خوب خودش و حفظ ارزشهاش باشه. اینجوری میتونیم یک جامعه مهربان داشته باشیم نه مهرطلب.