وکلای خوب
وکلای خوب
خواندن ۲ دقیقه·۷ روز پیش

فرصت دوباره - قسمت چهارم تصمیم طلاق

"خب، چی شد که تصمیم گرفتید بیاید مشاوره؟"

دکتر نیکزاد، با موهای جوگندمی و عینک گرد، منتظر پاسخ بود. سارا و امیر روی مبل دو نفره نشسته بودند، با فاصله‌ای محسوس.

سارا نفس عمیقی کشید. "ما... ما داشتیم به طلاق فکر می‌کردیم."

"و حالا؟"

امیر به سارا نگاه کرد. "فکر می‌کنیم شاید هنوز چیزهایی هست که ارزش جنگیدن داره."

دکتر لبخندی زد و خودکارش را برداشت. "خوبه. حالا می‌خوام هر کدوم از یه خاطره خوب بگید. یه خاطره‌ای که وقتی یادش می‌افتید، لبخند می‌زنید."

سارا کمی فکر کرد. "سال دوم ازدواجمون، امیر برای تولدم یه سورپرایز ترتیب داده بود. استودیوم تازه ورشکست شده بود و حال خوبی نداشتم. وقتی رفتم خونه..."

امیر ادامه داد: "همه جا رو با طرح‌های سارا پر کرده بودم. تک تک طرح‌هاش رو چاپ کرده بودم، حتی اونایی که خودش دوست نداشت. یه نمایشگاه کوچیک درست کرده بودم توی خونه."

سارا ناخودآگاه لبخند زد. "اون شب گفتی که به استعدادم ایمان داری."

"هنوزم دارم." امیر آرام گفت.

دکتر نیکزاد یادداشتی نوشت. "خب امیر، نوبت شماست."

"پارسال، وقتی پروژه شرکت شکست خورد و من افسرده شده بودم. سارا هر روز صبح قبل از رفتن سر کار، توی کیفم یه یادداشت می‌ذاشت. جملات انگیزشی، شعر، گاهی فقط یه قلب کوچیک..."

سارا با تعجب نگاهش کرد. "فکر نمی‌کردم یادت باشه."

"همشون رو نگه داشتم. توی کشوی میزم هستن."

دکتر نیکزاد عینکش را برداشت. "می‌دونید مشکل چیه؟ شما هنوز همون آدم‌های مهربون و حمایتگر هستید. فقط یادتون رفته چطور این حس‌ها رو نشون بدید."

سارا به دست‌هایش نگاه کرد. "شاید... شاید انقدر درگیر مشکلات شدیم که یادمون رفت چرا عاشق هم شدیم."

"دقیقاً." دکتر لبخند زد. "حالا می‌خوام یه تمرین بهتون بدم. هر روز باید یه کار کوچیک برای همدیگه انجام بدید. یه یادداشت، یه تماس وسط روز، حتی فقط گفتن یه 'دوستت دارم' ساده."

امیر کمی به سارا نزدیک‌تر شد. "من... من امروز صبح رفتم استودیوی جدیدت رو دیدم. از بیرون. خیلی قشنگ شده."

چشم‌های سارا برق زد. "جدی؟ کی رفتی؟"

"قبل از اینکه بیام اینجا. می‌خواستم... می‌خواستم بگم که این بار، واقعاً می‌خوام کنارت باشم. نه فقط با حرف."

دکتر نیکزاد به ساعتش نگاه کرد. "وقت جلسه تموم شده. ولی قبل از رفتن، می‌خوام یه سؤال ازتون بپرسم. اگه به هفت سال پیش برگردید، بازم با هم ازدواج می‌کنید؟"

سارا و امیر به هم نگاه کردند. این بار، فاصله بینشان کمتر شده بود.

ادامه دارد...

⬅️لینک به قسمت 3➡️ ⬅️لینک به قسمت 5➡️

طلاقراه های طلاقوکیل طلاق
«وکلای خوب» با تیمی از وکلای متخصص در حقوق خانواده، کارگری و مشاوره‌ حرفه‌ای، به شما کمک می‌کند با اطلاعات به‌روز، بهترین تصمیمات قانونی را بگیرید. دسترسی به مقالات و مشاوره در vokalakhub[.]com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید