ویرگول
ورودثبت نام
کمیل امینی
کمیل امینی
خواندن ۲ دقیقه·۲۱ روز پیش

دلم برای کودکی ام تنگ شده

🔰 در کودکی ام هر زمان که ماه را میدیدم شگفت زده میشدم. یک ذوقی در من ایجاد میشد که با کلمات قابل انتقال نیست.
فقط ماه نبود، دیدن طلوع آفتاب، غروب آفتاب، سکوت شب، آسمان آبی و درختان هم مرا شگفت زده میکرد. اما رفته رفته و با گذشت زمان دیگر شگفت زده نمیشدم، برایم عادی شده بود، انگار که بدیهی بود. این عادی شدن فقط مختص به من نیست، همهٔ انسانها را شامل میشود. امان از این مغز که هر چیزی را عادی میکند.

🔻چرا عادی میکند؟

🔰 مغز برای اینکه مارا ترغیب به انجام کاری کند دوپامین ترشح میکند. دوپامین باعث میشود احساس خوبی داشته باشیم و لذت ببریم. اما این دوپامین به داشتن چیزی اکتفا نمیکند. دوپامین فقط میخواهد به دست آورد. هر چه بیشتر بهتر.

🔰 دلیل آن هم این است که چنین سیستمی باعث میشود انسانها سریع از درد اجتناب کنند و به دنبال لذت بروند و اینگونه بقای گونه انسان را تضمین کنند. اگر انسانها به داشتن اکتفا میکردند و چیزی را به دست نمیاوردند بقای آنها در خطر بود پس باید چیزی وجود داشته باشد که مارا ترغیب به انجام کاری کند. به همین ترتیب لذت ها برایمان عادی میشود و به دنبال لذت های بیشتر هستیم و این فرایند پایان ندارد.

🔰 همانطور که لذت ها برایمان عادی میشود، درد و رنج هم برایمان عادی میشود. اگر بخواهیم شادی ابدی داشته باشیم پس نمیتوانیم از رنج ابدی اجتناب کنیم. جهان جمعِ اضداد است و رنج و شادی مانند سمت چپ و راست هستند. اگر سمت چپ نباشد، سمت راست هم وجود ندارد و اگر رنج نباشد شادی هم وجود ندارد. شما وقتی به یک هدفی میرسید احساس خوبی دارید چون نرسیدن به آن هدف را تجربه کردید.

🔰 در حال حاضر تمام تلاشم این است که از چیزهایی که برایم عادی شده لذت ببرم. ماه را با دقت بیشتری ببینم، طلوع آفتاب را ببینم و با خود بگویم من میتوانستم تجربه نکنم ولی الان میتوانم.

🔰 این تلاشها گرچه مفید بوده اما به هیچ عنوان تجربه کودکی مرا زنده نکرده و به نظر میرسد نمیتواند بکند.

دلم برای کودکی ام تنگ شده و احتمالا 20 سال دیگر، دلم برای جوانی ام تنگ میشود ....

ماهکودکدلتنگیدوپامینزندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید