امسال سالی متفاوت است. همه موجودات به سرعت در تکاپو و تغییرند و ما فقط میتوانیم از پنجره تغییر رنگ و شکل شاخه درختان و تاثیر باران بهار بر همه چیز را ببینیم.
شاید سرانه پیامهای عاشقانه، سرانه مطالعه و سرانه تفکرمان به دلیل این خانه نشینی اجباری این روزها افزایش زیادی داشته است. هر سال در این روزها بدون توجه به سالی که گذراندیم و سالی که در پیش رو است گویی به یک برنامه از پیش نوشته شده بر اثر ندایی درونی و غریزی که ناشی از تکرار سالهاست، به خرید و شستشو و برنامه ریزی می پرداختیم. اما امسال روبروی پنجره از قطار اتوماتیک پرسرعت هر ساله پیاده شده ایم و فکر می کنیم.
می خوام کمی در مورد فکرهایی که اینروزها می کنم بنویسم.من معتقدم امور متضاد در عالم به هم تنیده است. فاعل و مفعول، قاهر و مقهور، عاشق و معشوق، بد و خوب در این عالم پیوسته اند. یعنی هر که عاشق دیدیش معشوق دان، اصبحت امیرا و... ، و به ندرت بتوان خوب مطلق یا بد محض یافت.
این همه گیری بسیار بد است چون عزیزانی را از ما گرفت و سختیهای زندگی را برای عده ای سختتر از پیش ساخت اما من فکر می کنم کرونا خوبی هایی هم دارد :
کرونا خوب است چون به یاد ما آورد ما انسانها از آسیا و آمریکا و اروپا و در هر سطح از دستاورد که باشیم در یک چیز مشترکیم و آن ناتوانی در برابر قدرت طبیعت و خداوند است. ناتوانی محض. داستان نمرود را به خاطر بیاورید. کشنده نمرود بزرگ مگسی بود.
در این روزهای قرنطینه بسیار به موسوی و کروبی و رهنورد فکرمی کنم. 10 سال است در خانه چه می کنند؟شنیدم در سالهای اول حتی تلوزیون هم نداشته اند و ما هروز بی تفاوتیم که به خاطر مطالبه همه ما فقط آنها جور می کشند و ما بزرگترین ظلم را به آنها کرده ایم. بی تفاوتی و فراموشی.
کرونا بیشتر از گذشته به ما یاد داد شاید این دیدار آخرین دیدار باشد و این آغوش آخر. اینکه جز مرگ نیروهای دیگری نیز هستند که حاصلشان جدایی و دوری و تنهایست. اینکه دم غنیمت است و لحظه های جمع بودن گرانبهاتر.
شما به چه چیزهای دیگری فکر می کنید. با من در میان بگذارید.