ویرگول
ورودثبت نام
وی واای مدیا
وی واای مدیا
خواندن ۱۰ دقیقه·۱ سال پیش

اثر دانینگ کروگر


https://youtu.be/JLXsYu7qVYc



احتمالا همه ما ادمهایی رو دیدیم که با اعتماد به نفس زیادی شروع میکنن درباره موضوعی که اطلاعات زیادی دربارش ندارن حرف زدن و حرف و نظر هیچکس دیگه هم قبول ندارن. این اتفاق شاید برای خود ما هم افتاده باشه و احتمالا شده که خود ما هم دچار همچین مسئله ای بشیم. اسم این طرز رفتار اثر دانینگ کروگر هست.

به وی واای مدیا خوش اومدید. من وحید هستم. امروز میخوایم درباره اثر دانینگ کروگر حرف بزنیم که همه ما احتمالا چند باری بهش برخوردیم. حالا یا برای خودمون اتفاق افتاده یا برای اطرافیانمون. با ما همراه باشید امیدواریم که از این قسمت لذت ببرید.



اثر دانینگ کروگر به نوعی تعصب و جهت گیری میگن که در اثر اون افرادی با توانایی، مهارت و تجربه کمی توی یه موضوعی خاص، خوشون رو درست ارزیابی نمیتونن کنن و به اشتباه خودشون رو دست بالا میگیرن و فکر میکنن که توانایی و مهارت زیادی توی اون موضوع یا مهارت دارن.

تحقیقات نشون داده که ما انسانها خیلی توی ارزیابی خودمون خوب نیستیم مخصوصا وقتی به یه موضوع کاملا جدید برمیخوریم. یعنی ما نمیتونیم بفهمیم که چقدر خوب هستیم و چقدر اطلاعات درباره موضوع جدیدی که یاد گرفتیم داریم. مثلا چقدر توی فلان بازی خوبیم. چقدر در مورد فلان مسئله اطلاعات داریم یا چقدر فکر میکنیم مهارت داریم توی انجام یه کار خاصی.

اثر دانینگ کروگر معمولا بوسیله خود راستی آزمایی اندازه گیری میشه. یعنی چی حالا. میان و از یه سری دانش آموز یا دانشجو یه امتحانی میگیرن. بعد بدون اینکه جواب درست رو بدن بهشون یا نمرشون رو بگن، ازشون میپرسن خودتون چی فکر میکنید. نمره خودتون رو حدس بزنید. بعد هم نمره ای که این افراد به خودشون میدن رو با نمره واقعی مقایسه میکنن. اکثر مواقع این افراد نمره بالاتری به خودشون میدن نسبت به نمره واقعی که گرفتن. یعنی خودشون رو بیشتر از چیزی که واقعا میدونن ارزیابی میکنن. بعد میان و این افراد این گروه رو بر اساس نمره واقعی که گرفتن تقسیم بندی میکنن یعنی شاگرد اول کیه دوم کیه و به ترتیب، بعد نمره ای که این افراد به خودشون دادن رو با نمره واقعیشون مقایسه میکنن. این بار هم در اکثر موارد افراد پایین کلاس یعنی اونایی که از همه نمره واقعی کمتری گرفته بودن به خودشون بیشترین نمره رو داده بودن و خوشون رو بالای کلاس قرار داده بودن. یعنی افرادی که دانش بیشتری داشتن و نمره بهتری گرفته بودن خودشون رو خیلی دست بالا نگرفته بودن. این نشون میده که هرچی یه نفر کمتر بدونه اعتماد به نفسش بالاتر میره و فکر میکنه که از همه بیشتر میفهمه.

این مطالعات اولین بار توسط دو روانشناس به نام های اقای دیوید دانین و جاستین کروگر در زمینه های منطق و گرامر و مهارت های اجتماعی در سال 1999 انجام شد. اما بعد از این قضیه افراد دیگه اومدن و این کار رو در زمینه های دیگه مثل سیاست پزشکی حافظه رانندگی و خیلی زمینه های دیگه انجام دادن. نتیجه همون بود که هرچی کمتر یه نفر دانش داشته باشه اعتماد به نفس بیشتری داره و فکر میکنه که بیشتر میدونه. از برنامه نویس های یه شرکت خواستن که به خودشون نمره بدن و دانش و عملکرد خودشون رو ارزیابی کنن. بین 30 تا 40 درصد این برنامه نویس ها خودشون رو جز 5 درصد برتر قرار داده بودن. یا مثلا بیشتر از 80 درصد راننده های کشور امریکا خودشون رو در رانندگی بالاتر از حد معمول و بالاتر از مهارت رانندگی دیگران قرار داده بودن.

هر چقدر که یه ادم اطلاعات کمتری داشته باشه نسبت به یه موضوع درک کمتری هم داره و نمیدونه که اون موضوع چقدر گستردست و جزییات داره. مثلا یه ادمی که تازه با دوستاش شروع کردن شطرنج بازی کردن یا بازی های دیگه. وقتی با دوستان و نزدیکانش بازی میکنه و برنده میشه، واقعا اعتماد به نفسش میره بالا و فکر میکنه که خیلی حرفه ای شده. این نمونه بازی رو احتمال خیلی جاها دیدیم افرادی که با چند تا برد فکر میکنن هیچکس حریفشون نمیشه. به همین دلیل هم اعتماد به نفسش خیلی بالا میره توی این زمینه. یا کسی که تازه داره رانندگی یاد میگیره. بعد از اینکه یاد گرفت ماشین چجوری حرکت میکنه و باید کلاژ و اروم ول کنه تا ماشین خاموش نشه و این کار رو انجام میده. فکر میکنه که خوب دیگه میتونه دنده عوض کنه و رانندگی کنه فرمون دادن هم که سخت نیست و پس رانندگی رو یاد گرفته. این ها دو تا مثلا بودن ولی خب این مسئله توی همه زمینه ها میتونه اتفاق بیفته و احتمالا هم ما هم خیلی از اطرافیانمون دچار این مشکل شدیم که تا یه چیزی یاد میگیریم فک میکنیم که خیلی بلدیم و متخصص شدیم. یه نکته دیگه اینه که این افراد به خاطر همین دانش کم توی موضوع، نمیتونن عملکرد خودشون رو ارزیابی کنن و نمیدونن که چجوری باید خودشون رو ارزیابی کنن چون دانش مورد نیاز ارزیابی خودشون رو ندارن به همین دلیل اگر جلوتر نرن نمیتونن پیشرفت کنن و خودشون رو اصلاح کنن. به همین دلیل اغلب یادگیری شخصی و بدون استاد سخت تر از یادگیری زیر نظر متخصصیِ که کار ما رو ارزیابی کنه و ایرادهای کارمون و توی مراحل ابتدایی بهمون بگه. مثلا دو نفربه یه اندازه مثلا روزی دو ساعت وقت میزارن برای تمرین و یادگرفتن یه ساز موسیقی، یکی با استاد و یکی از طریق فیلم و اموزش و ویدیو و هر دو هم ممکنِ یه چیزی رو تمرین کنن، اما اونی که استاد داره همیشه پیشرفت بهتری رو تجربه میکنه چون ایراداش بوسیله یه استادی باتجربه برطرف میشه.

این مرحله اول اثر دانینگ کروگرِ. مرحله اول یعنی وقتی فردی یه اطلاعات جدیدی پیدا میکنه و فکر میکنه که همه چی رو بلده. بعد خیلی ها دیگه خب ادامه نمیدن و توی همین مرحله اول میمونن. مرحله دانش کم و اعتماد به نفس زیاد. اگر طرف بیشتر ادامه بده میفهمه که به این راحتی هم نیست. مثلا درمورد مثال اول که زدیم. کسی که با چند تا برد توی یه بازی مثل شطرنج فکر میکنه که هیچکس حریفش نیست و توی یه حبابی گرفتار شده. اگر دیگه ادامه نده توی همین مرحله توهم حرفه ای بودن میمونه. اما اگر ادامه بده و با چند تا شطرنج باز بهتر و نه حتی حرفه ای بازی کنه، تازه متوجه میشه که شطرنج یعنی چی و دیگران چجوری واقعا شطرنج بازی میکنن. تا قبل از اون با آدمهایی بازی میکرد که فقط قوانین رو میدونستن و قوانین رو اجرا میکردن و بازی نمیکردن و تازه میفهمه بازی کردن یعنی چی و نه تنها باید برای بهتر شدن بازی کنه، بلکه باید بره مطالعه کنه و بازی های معروف و ببینه و از بزرگان یاد بگیره. بعد هم به این نتیجه میرسه که اگر بخواد در حد قهرمان شهر خودشون هم خوب بشه باید روزی 3 4 ساعت و یا بیشتر و به این کار اختصاص بده. خیلی از افراد بعد از این نقطه دیگه ادامه نمیدن چون میدونن کار بسیار سختیه و نیاز به تلاش زیادی داره. اما اونهایی که باز هم ادامه میدن به مرحله های بالاتر میرسن کم کم اعتماد به نفسشون رو پیدا میکنن. اما این بار دیگه توهم نیست. به خاطر اینکه تقریبا هرچیزی که میتونستن و یاد گرفتن و به مرحله استادی رسیدن اعتماد به نفسشون برمیگرده به نزدیک مرحله اول و دیگه با اعتماد به نفس کامل میتونن در مورد دانسته هاشون حرف بزنن. اما این افراد هم یک مشکلی دارن. این افراد که سالها تلاش کردن و میدونن که جزییات زیادی توی اون رشته مورد نظر وجود داره، فکر میکنن که بقیه هم میدونن این مسئله رو و بیشتر وقتها محتاطانه عمل میکنن. باز هم کسی که در مرحله دانش کم و اعتماد به نفس بالاست از یه استاد اعتماد به نفس بیشتری داره چون اون استاد فکر میکنه دیگران هم میفهمن و دانش زیادی دارن به خاطر همین محتاطانه عمل میکنه.


نمودار دانینگ کروگر
نمودار دانینگ کروگر


سه مرحله مختلف اثر دانینگ کروگر رو گفتیم. حالا با یه مثال این سه مرحله رو با هم مقایسه کنیم. سه نفر رو در نظر بگیرید که هرکدوم در یه نقطه این نمودار هستن. یکی با اعتماد به نفس خیلی زیاد و دانش کم. یکی بدون اعتماد به نفس و دانش متوسط و اخری هم استادی با دانش زیاد و اعتماد به نفس زیاد. اگر این سه نفر وارد یه مذاکره عمومی بشن، عموم مردمی که دارن این مذاکره رو نگاه میکنن ممکنِ فکر کنن که کسی که در مرحله اولِ و دانش کمی داره به خاطر اعتماد به نفس زیادش از همه بیشتر میدونه و در نگاه عموم مردم این شخص ممکن برنده باشه. در حالی که استاد با تجربه به خاطر اینکه فکر میکنه عموم مردم میفهمن چی داره میگه و یه جورایی زیر ذره بین و میخواد اشتباه نکنه ممکنِ محتاطانه عمل کنه. فردی که در مرحله دوم هم هست معمولا کمتر صحبت میکنه چون اعتماد به نفس خیلی پایینی داره. اینم اضافه کنیم که افراد با اعتماد به نفس زیاد و دانش کم بیشتر میرن سمت حرفای قلمبه سلمبه.

نمونه این اتفاق که شخص بدون دانش توی چشم عموم برنده میشه رو توی ماجرای الیزابت هولمز دیدیم. در مورد الیزابت هولمز حرف زدیم توی قسمت اول که چجوری سعی میکرد توی مصاحبه هاش و توی سخنرانی هاش در نگاه عموم مردم برنده باشه. صداشو کلفت میکرد و حرفای قلمبه سلمبه میزد ادعا میکرد که دنیا رو عوض میکنه و ای بیا ببین چیکار کردم و یه جوری با اعتماد به نفس حرف میزد در مورد مسائل بسیار پیچیده پزشکی که همه حرفاشو باور کرده بودن برای تقریبا ده سال. نکته جالب اینجاست که همون زمان که الیزابت هولمز داشت عموم مردم رو با حرفای قلمبه سلمبه گول میزد، عموم مردمی که تقریبا هیچی از اون موضوع ازمایش خون نمیدونستن، همون زمان مقاله هایی توی بعضی رسانه ها توسط افراد باتجربه چاپ میشد درباره اینکه چرا دستگاه ترانوس هیچوقت نمیتونه کار کنه و الیزابت هولمز داره دروغ میگه. اما خب هولمز در نگاه عموم مردم داشت برنده میشد و هیچکس به حرف متخصصین گوش نمیداد.

الان میدونیم دیگه اصن سواد دانشگاهی کافی نداشت که بفهمه کاری که میخواد انجام بده اصلا شدنی نیست و غیر ممکنِ. چون سوادش رو نداشت رفته بود سراغ انجام این کار و چون اعتماد به نفس زیادی داشت حرف هیچکدوم از اساتیدش رو قبول نکرد همون اول که بهش گفتن شدنی نیست. یه فرد باسواد میفهمید که این کار شدنی نیست.

حالا یکم در مورد چرایی این مسئله حرف بزنیم. اینکه توی مراحل اولیه دانش و کسب دانش افراد معمولا اعتماد به نفس زیادی دارن به خاطر مسئله خودشیفتگی نیست. چون این اتفاق برای همه جور افرادی میفته افرادی که خوشیفته هم ممکن نباشن و افراد کاملا خجالتی مثلا. وقتی طرف اصلا نمیدونه و دانش کافی نداره خب نمیتونه خودشو ارزیابی کنه. شما وقتی نمیدونی مثلا مسیری که میخوای طی کنی چقدرِ، خب ممکن فکر کنی بعد از یه مدت کوتاهی خیلی از مسیر رو طی کردی چون خبر نداری که کل مسیر چقدر طول میکشه. این ندانستن باعث میشه نتونیم خودمون رو ارزیابی کنیم. مثلا از یه سری دانشجو یه امتحان منطق گرفتن، بعد یه دوره اموزشی منطق گذاشتن براشون و بعد ازشون پرسیدن خب امتحان رو چجوری دادید. با این دانشی که بعد از امتحان پیدا کردن اکثرا اعتراف کردن که امتحان و خراب کردن. یعنی طرف اگر بفهمه که چقدر نمیدونه به ندانستن خودش اعتراف میکنه. به همین دلیل هم هست که برای هرکسی با هر نوع شخصیتی ممکن اتفاق بیفته.

این اثر دانینگ کروگر برای همه ما احتمالا اتفاق افتاده و خودمون حتی متوجه نشدیم. بهترین راه مبارزه با این اثر هم اینه که تا میتونیم توی زمینه مورد نظرمون تحقیق کنیم. ممکن با افرادی برخورد کنیم که ادعا کنن که توی یه زمینه خیلی تخصص دارن، اما خب نباید حرف دیگران رو به راحتی باور کرد. معمولا اگر شخصی ادعاهای خیلی بزرگی کنه که مثلا من توی فلان چیز از همه بهتر هستم و همه چی رو بلدم احتمال زیاد اینطور نیست. افرادی که باهوش هستن و اطلاعات زیادی دارن میدونن که چیزهای زیادی هست که نمیدونن و همیشه محتاط هستن توی حرف زدنشون.

به انتهای این قسمت رسیدیم امیدواریم که خوشتون اومده باشه.


https://podcasters.spotify.com/pod/show/weewhymedia/episodes/ep-e23qvgn


http://www.namlik.me/article/24513




وی واای مدیااثر دانینگ کروگرروانشناسیروانپزشکیعلم
اینجا درباره مسائل روز علمی، تاریخی، اقتصادی، فرهنگی، هنری و ... حرف میزنیم و داستان ها و ماجراهایی که ارزش شنیدن رو داشته باشه براتون میگیم. https://www.youtube.com/channel/UCDLKsrq_iOO6ZKggmsSMRWA
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید