مدتیه از خودم ننوشتم... این مدت اتفاقای مختلفی افتاد
من، آگاه نبودم..آدمای سمی رو تو زندگیم راه داده بودم.. به یکی دوست می گفتم، به اون یکی کیس عاطفی..
ناامیدم کردن و اذیت شدم..
ولی این باعث شد تمرکز تحصیلیم زیاد بشه و بالاترین معدل بین کل 7 ترمو بهه دست بیارم..
وضعیت جامعه به شدت رو روانم اثر گذاشته.. به فلسفه و علوم شناختی علاقه زیادی پیدا کردم..
کتاب انسان خردمندو شروع کردم که واقعا خوندنش مفید که نه لازمه!
درباره ی تاریخچه انسان خردمنده...همون اجداد ما.
کتاب دیگه طرح بزرگ استیون هاوکینگ بود که تو امتحانات شروعش کردم.. یه کتاب دوست داشتنی در زمینه فلسفه فیزیک..
این وسط فهمیدم رنک 3 رشتمم و کلی سر کارای استعداد درخشان اذیت شدم..
یه مدته استرس و خستگی روحی دارم.. با سریال ازش فرار میکنم..
1899 رو دیدم واقعا خوشم اومد و کاش فصلای بعدی براش بسازن... و البته فکر کنم من تنها کسیم که سریال دارک رو بعد از 1899 شروع کرده((((:
احساس تنهایی زیادی می کنم.. و استرس کارای در پیش ترم آخر کارشناسی و اینکه ارشد کجا قبول میشم...
ناراحت وضعیت کنونی و در آرزوی آینده ی مناسب برای وطن...
حسابی قاطی کردم و دوست دارم یکیو داشته باشم برام اهمیت قائل بشه و دائم باش حرف بزنم(":