سلام بر دوستانم^^
خب واقعیت اینه که من کمتر از خودم مینویسم یعنی از ابعاد حسی و شخصیم خیلی کم میگم...
من، مهدیسم یه دختر 22 ساله نیمه فارغ التحصیل کارشناسی ریاضیات
دپرس و در حال طی کردن دوره ی پسا ضربه عاطفی
کسی که درک نمیشه و نمیدونه جز منطق و ریاضی و فلسفه چی خوشحالش میکنه...
کسی که همه چیو تو خودش می ریزه چون میدونی برای بیانش نداره. و معتقده کسی نمی بیندش و اونقدری دوستش نداره...
و واقعیت اینه که این روزا من هیچ راه حلی برای خوشحال شدن ندارم...
پر از خشم و درد و اضطرابم
و چارش رو نمیدونم
و دارم با این پست، تیری در تاریکی میندازم...