«ما» پنجاوهفت را ساختیم؛ محمدحسین و یحیی و صادق! درست ۱۰ سال پیش؛ زمانی که داشتیم از کارشناسی معماری فارغالتحصیل میشدیم و زمان آن رسیده بود که انتخاب کنیم. ما انتخابهای چندانی هم نداشتیم! بیشتر دانشجوهای تازه فارغالتحصیل آن زمان، از کار در دفاتر اساتید و سابقهدارها چندان هم راضی نبودند! کار در دفاتر دیگران نه درآمد مالی چندانی داشت و نه تجربهی چندانی به همراه میآورد. نه نامی به جا میگذاشت نه نوایی. نه یک رویه نوآورانه و متناسب با نسل ما در آن دفترها حاکم بود و نه سلیقههای فرهنگی و فکری و طراحی ما را جواب میداد. خلاصه ما مجبور بودیم!
بیشتر دوستان ما آن زمان با ساعتی ۳ تا ۵ هزارتومان در دفاتر اساتید مشغول به کار میشدند. این مبلغ اگرچه برای برخی قویترها ممکن بود کمی تغییر کند اما کلا درآمد کار در دفتر دیگران آن طور که تصور کنید نبود.
ما در دفاتر معماری اساتیدمان یا دفاتر پرسابقه نهایتا یک عنصر CAD کار و اسنادساز دونپایه میشدیم و باید با رویه شبهکارمندی زیرنظر یک مسؤول آتلیه پروژههای خرد انجام میدادیم. رویهها هم آنقدر تکراری و کمارزش بودند که خیلی زود به یک عنصر بازاری تبدیلمان میکرد. همینها هم در خودش یادگیریهایی داشت اما افقی که پیش چشم میآورد ناامیدکننده بود.
آن زمان فکر میکردیم که باید فکر تازهای بکنیم. فکر میکردیم میشود با «کار به اندازه» و نوآورانه افقهای جدیدی باز کرد. فکر تازه ما شد پنجاوهفت؛ فکری که خیلی زود کارِ به اندازهش به کارِ تمام زندگی تبدیل شد ولی نو بودنش افق جدیدی برای ما باز کرد.
پنجاوهفت یک دفتر طراحی معماری بود که رویکرد تجربی و خلاقانهتری را انتخاب کرده بود. مسیر طراحی پروژهها در پنجاوهفت را بارها بازطراحی کردیم و مدام به واقعیتهای خودمان تا تجربههای جهانی نگاه دوباره میکردیم. پنجاوهفت را با تنها سه سهم ۷۰ هزارتومانی در سال ۸۹ ساختیم. با خرید سه صندلی و نصب یک تخته روی دیوار یک پارکینگ؛ کنار دو خودرو و یک انباری!
هنوز هم فکر میکنم اگر به آن روزها برگردم دوباره تقلا میکنم تا گوشه آن پارکینگ پنجاوهفت خودمان را بسازم؛ هرچند هر روز که میگذرد شاید دیگر «پنجاوهفت آن روز» با دیروزش دو چیز متفاوت است