ویرگول
ورودثبت نام
مارلیک
مارلیک
خواندن ۲۵ دقیقه·۱ ماه پیش

ایران در دوران حساس گذار

ایران دوران حساسی را سپری می کند؛ که فهم روح زمان و درک منطقی شرایط جهان؛ می تواند ما را به سوی چشم انداز روشنی از آینده که همراه با بیم و امیدهاست، هدایت کند! به شرطی که به شکل منطقی و آگاهانه شرایط را درک کرده و مسئولانه به استقبال آینده ای رویم که در امتداد مسیرمان قرار گرفته است!

به خاطر قرار گرفتن در موقعیت اضطراب هژمونی، ناخواسته تحولات منطقه ای و جهانی، که حاصل رویدادهای ژئوپلتیک است، می تواند سرنوشت ایرانیان را دستخوش تغییرات عمیقی قرار دهد! اما این بدین معنا نیست که تاثیر عوامل داخلی را که ریشه تحولات آینده است، نادیده بگیریم! بی شک هر دو، ارتباط متقابلی با هم داشته و بر یکدیگر اثر می گذارند!

ژرف اندیشی و واقع بینی، شناخت نقاط قدرت و ضعف و تلاش برای حل مسائل، مقدمه ی آغاز هر کاری است.

چهل و پنج سال از عمر حکومت ج.ا می گذرد و نظام سیاسی در خلال بیش از چهار دهه گذشته، از پیچ و خم های بسیاری عبور کرده است! ابعاد تغییرات در جامعه آنقدر زیاد و گسترده شده و ایران دیگر آن کشوری نیست که در قرن گذشته، آخرین انقلاب کلاسیک قرن بیستم را تجربه کرده است! جامعه ایران، تجارب بسیار با هزینه های گزافی را پرداخته و اینک در موقعیتی قرار گرفته است که حاکمیت ناگذیر است که به جبر تاریخ و روح زمان، باید دست به اصلاحات اساسی بزند! بی شک تعریف من از اصلاحات با آن تعریف کلاسیک جناحی متفاوت است که پیشتر این را نوشته ام.

تغییراتی که در دل حاکمیت شکل گرفت:

رهبری:

دوران رهبری دوم نظام سیاسی، با دوران بنیانگذار ج.ا تفاوت های زیادی دارد. نخستین رهبر انقلاب، رهبری کاریزماتیک بود که برخلاف رهبر دوم، در اجرای سیاست هایش با کمترین موانع مواجه بوده و بر اساس اراده و مصلحت شخصی خود؛ تصمیم می گرفت، هم پیروان زیادی داشت و هم می توانست از اقتدارش برای پیشبرد اهدافش، در فضای انقلابی بهره گیرد! اگر در دهه طوفانی 60 ایران، بجز روح الله خمینی، هر کس دیگری، سکان انقلاب را بدست می گرفت، نمی توانست که به کنترل بحران ها پرداخته و ایران را از آن شرایط خطیر- که با هزینه های بسیاری همراه بود- بگذراند! همچنان که - به فرض محال- اگر روح الله خمینی، هم اکنون زنده شود، هرگز نخواهد توانست که با داشتن آن اقتدار و کاریزمای سابق، برخلاف رهبر فعلی، حتی یکی از مشکلات ایران را حل کند! چه بسا که نحوه ی نگاه و مدیریت او، کشور را به ورطه ی جنگ و نابودی بکشاند! این را نه در دفاع از عملکرد خامنه ای و نه در تایید خمینی، که بر هر دو نقدهای بسیاری وجود دارد، نوشتم! هدف این بود که بدانید، جامعه دستخوش تغییرات اساسی شده و ایران آبستن حوادث تازه است، که باید فرزند زمانه شد و آن را درک کرد.

بی شک در دنیای سیاست و به ویژه در کشورهای خاورمیانه، که نهادهای اجتماعی؛ ضعیف و متزلزلی دارند، نقش افراد تاثیر زیادی در دامنه ی تغییرات (چه مثبت و چه منفی) ایجاد می کند و خامنه ای که اینک قدرت را بدست دارد، با آن خامنه ای سی سال پیش که چندان تجربه ای در عرصه ی سیاست نداشت، متفاوت است. خامنه ای برخلاف خمینی، برای بدست آوردن کاریزمایش تلاش کرده و در خلال دهه اخیر و بعد از تحولات خونین خاورمیانه و با کهولت سن و سالش است که توانسته به بخشی از جایگاه خمینی دست یابد! رهبری خمینی، ذاتی بود، ولی رهبری خامنه ای اکتسابی. اگر این پیش زمینه ها را که نگاه واقع بینانه به ساختار قدرت رهبری ایران است، در نظر بگیریم در تحلیل شرایط دچار اشتباه نمی شویم! این پی نوشت از آن جهت نوشته شد که در پایان به مسئله جانشینی که موضوع بسیار مهمی است؛ اشاره خواهم کرد.

قوای سه گانه

دولت:

از لحاظ تاریخی، در ایران همواره نهاد دولت، مستعجل بوده و آن را نباید با اقتدار حاکمیت، که کانون قدرت ست، اشتباه گرفت. از زمان قاجار تا به امروز، (از قائم مقام - امیرکبیر تا مصدق و خاتمی) رمز بقای استبداد و عدم توسعه کشور، به ضعیف بودن نهاد دولت باز گشته و این فقط محدود به دوره ج.ا نمی شود! اما در بین دولتمردان، از بنی صدر تا رئیسی تشابه و تفاوت های زیادی وجود دارد که هر کدام را باید در دوره های خود مورد بررسی قرار دهیم. آنچه که بین آنها مشترک است، ضعیف بودن تمامی آنها در مرکز اقتدار نظام سیاسی است و نکته ی عجیب تر اینکه به جز خامنه ای، هر کس که رئیس جمهور ایران شده، بعد از پایان ریاستش، «با خاری در چشم و تیغی در گلو» به اپوزیسیون داخلی قدرت تبدیل شده است! این نشان از پیچیدگی های ساختار سیاسی ایران، مشکلات قانون اساسی و ضعیف بودن نهادهای انتخاباتی و افزایش روزافزون اقتدار نهادهای انتصابی است! همین امر باعث شده که هیچ مدیری، در انجام تکالیفش مسئولیت اصلی را بر گردن نگیرد! ضعف دولت انتخابی به معنای عدم تقسیم قدرت در هسته ی اصلی حاکمیت و افزایش اقتدار نهادهای انتصابی است. در ظاهر به ضرر جامعه است اما نگاه حاکمیت برخلاف نگاه عموم است! در سیاست واقعی، ابهامی که هنوز برای مردم حل نشده، این است که نمی توانند خود را در جایگاه حاکمیت قرار داده و از ظاهر شعارها عبور کرده و از زاویه دید حکومت به مصالح جمعی - به زعم خودشان - نگاه کنند! عجیب است که این تفکر حتی در دیدگاه های رئیس جمهورهایی که سالها در دل این نظام، مسئولیت های اجرایی داشته اند، هم وجود دارد! برای فهم این مسئله باید از عینک خامنه ای به موضوع نگاه کنیم! افراد پیش از آنکه رئیس جمهور شوند، یک نگاهی به حاکمیت دارند و بعد از ریاست جمهوری شان، نگاهی دیگر! با اینکه خود پیشتر از محدودیت های قدرت رئیس جمهور آگاه بوده و بنا به تجارب دولت های قبلی وارد عرصه سیاست شده اند! تو گویی که فراموش کرده اند، پیش از آغاز انتخابات و قبل از مراسم تحلیف در چه جایگاهی بودند و بعد از ورود به کاخ و تکیه زدن بر صندلی ریاست جمهوری، در چه موقعیتی قرار گرفتند! ظاهرا فضا و آرای میلیونی آنها را مسخ کرده باشد! اما در جایگاه واقعی خود دچار سرگیجه می شوند! حال این موضوع را تعمیم دهید به عموم جامعه که در قید و بند شعارهای کاندیدها قرار گرفته و اصلا ساختار قدرت در ایران را نمی شناسند! وقتی افرادی مثل خاتمی و روحانی، که سالها پیش از دوران ریاست شان، مسئولیت های اجرایی داشته، و ظاهرا از محدودیت های قدرت خویش بی خبر بوده، و بعد از ریاست شان با ابهام مواجه می شوند، از مردم عادی چه انتظاری می توان داشت؟!

مجلس:

نقش مجلس در ساختار قدرت، حتی ضعیف تر از نهاد دولت است! مجلسی که قرار بود: « در راس امور باشد»، بعد از 45 سال مجلسی است که در حاشیه ی امور هم نیست! مجلس را باید نردبامی تلقی کرد که افراد با صعود از آن می توانند در ساختار دولت، نقش کوچکی ایفا کنند و هر چه فرصت طلبی افراد بیشتر باشد، راه صعودشان سریع تر و مسیر برای رسیدن به اهداف شخصی شان هموارتر است. هنوز هم توهمات نمایندگان مجلس ششم برای من غیر قابل فهم است! بی جهت نیست که برخی از آنان تا دیروز اصلاحطلب و بعدا برانداز و برخی دیگر از اردوی اصلاحات به جبهه اصول گرایی تغییر مسیر دادند! از دو حالت خارج نیست، یا اصلاح طلبی شان قلابی بود و به دنبال منافع شخصی بودند! یا هم اصلا ج.ا و ساز و کارهای آن را نمی شناختند!

نهاد قضایی:

این نهاد اهرم قدرت و اعمال زور حاکمیت است و آن را نباید به عنوان مرجعی برای احقاق عدالت و رسیدن به حقوق شهروندی، تصور کرد! نکته ی مهم در این زمینه این است که اگر کسی می خواهد حکومت ج.ا را شناخته و رفتارهایش را تحلیل کند، باید ساختار قضایی و زندان هایش در دوره های مختلف را خوب بشناسد! پیچیدگی های سیاست از (دهه سیاه 60) تا مدیریت اپوزیسیون در داخل و خارج ( از دهه 70 تا به امروز)، به شناخت زندان های حکومت، در این دوره های مختلف باز می گردد.

اما فارغ از نهاد رهبری و قوای سه گانه، نهادهای دیگری (قانونی و غیرقانونی) در ساختار ج.ا وجود دارند که دامنه ی اقتدار آنها بیش از نهادهای انتخابی است. از شورای نگهبان تا دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی. از ارگان های وابسته به نهاد رهبری در سرتاسر کشور تا شخصیت های حقیقی و افراد پشت صحنه. از این روست که سیاست در ایران را باید به لایه های پیاز تشبیه کنیم که در خلال دوستی ها، رقابت و موازی سازی هایی که بین بازیگران و نهادهای قدرت در ایران وجود دارد، دشمنی های عجیبی هم در درون همین محافل شکل گرفته که جزیره های کوچک و بزرگی از اقتدار را در ساختار نهاد رسمی قدرت به وجود آورده که این لایه های پیاز را در هسته ی مرکزی اش که نهاد رهبری است، جمع می کند!

در تحلیل سیستمی که با نشان دادن این تصویر بزرگ، اینک در برابرتان قرار می دهم، وزن و قدرت هر یک از این مراجع و نهادها را باید در نظر گرفت اما پیش از آن باید در تغییر و تحولاتی که در متن جامعه شکل گرفته، اشاره کنم!

تغییرات مهم اجتماعی ایران:

در آخرین سرشماری پیش از انقلاب، جمعیت ایران برابر با 33.778.744 نفر بود و این آمار در سال جدید نزدیک سه برابر شده است! گذار از جامعه فئودالی و تغییر به سمت سرمایه داری، که این رویداد از سال 42 تا انقلاب ایران، در حال روی دادن بود، شتاب و سرعت بیشتری گرفته، و با از تغییر ساختار اقتصادی، تغییرات شگرفی را در متن و بطن جامعه ایجاد کرده است! شکل تولید، ساختار بازار و نوع مالکیت تغییر کرده و وجه اقتصادی، اجتماعی سیاسی و فرهنگی کنشگران، عوض شده است! در سه دهه اخیر، همه ی این تغییرات در سطح نهادی چون تولید، دولت، خانواده، آموزش و پرورش، رسانه و حتی نگاه دینی افراد، دگرگونی های خاص خود را ایجاد کرده است!

پایان دوران دهقانی و تغییر سیستم کشاورزی (از سنتی به مدرن)، مهاجرت از روستاها به شهرها و از ایران به سرتاسر جهان (دیاسپورای ایرانی)، افزایش امکانات اجتماعی، تسهیلات رفاهی و بهبود شرایط زندگی، ( بهداشت، درمان، کاهش مرگ و میر، آموزش عمومی و...) که با انقلاب علمی و تکنولوژی همراه بوده، شرایطی را پدید آورده است که جامعه ایران را به یکی از جوامع نسبتا مدرن خاورمیانه، از لحاظ علمی، فرهنگی و اجتماعی تبدیل کرده است! تاثیر اقتصاد تک محصولی نفت و گاز را هم نباید در سیاست های حکومت و سبک زندگی مردم، نادیده گرفت.

شکاف نسل ها، افزایش باسوادی، حضور فعال زنان در محیط های آموزشی و اجتماعی، گسترش نهادهای مدنی، فضای جدیدی را در ارتباط حاکمیت با مردم ایجاد کرده که به نوعی می توان گفت: شکاف بزرگی بین گفتمان سنتی حاکمیت انقلابی با مردمی که بیشتر نگاه سکولاری به مسائل اجتماعی و سیاسی دارند، ایجاد کرده که تو گویی: زبان و ادبیات مشترکی که در دهه 60 بین دولت ملت، وجود داشت و آن گفتمان پیشتر ایدئولوژیک و مذهبی بود، اینک در بین مردم سکولار شده، معانی و مفاهیم آن زبان غیر قابل فهم شده است! به عبارت دیگر: حاکمیت نتوانسته است که با گذر زمان ادبیات خود را نه تنها با مردم، بلکه حتی با فرزندان خود منطبق کند! از این روست که اکثریت آقازاده های مسئولان حکومت، با پدران سنتی شان، زبان و فرهنگ مشترکی نداشته و سبک زندگی شان متفاوت است!

سرعت هیچکاکی تغییرات جهانی و شتاب سریع تحولات اجتماعی ایران، اینک ج.ا را در موقعیتی قرار داده است که ناگزیر است که برای مسائل تاریخی که همواره در ایران وجود داشته، جواب های جدیدی ارائه دهد! این در حالیست که خود حاکمیت هنوز با پرسش های زیادی مواجه بوده و در حوزه ی اندیشه، افرادی که بتوانند برایش نظریه سازی کنند را از دست داده است!

فهرست وار لیست این شکاف ها را می نویسم و بعدا در خلال متن شرح عناوین آن را به صورت کوتاه توضیح می دهم!

1)- رابطه ی دین و دولت

2)- تنش بین حاکمیت با دولتها

3)- تقابل کیش رسمی با فرهنگ سکولار جامعه – تقابل مذهب رسمی با اقلیت های دینی

4)- فاصله ی مرکز با حاشیه

5)- ساختار سنتی مردسالارانه جامعه با زیرساخت زن سالاری جامعه

6)- شکاف نسل ها و بحران هویت

7)- تنش ایران با جهان ( کشورهای عربی و غربی)

بجز این هفت عامل، عوامل دیگری هم هستند که به خاطر طولانی شدن بحث حتی از فهرست بندی آنها خودداری کردم!

در خلال چهل سال اخیر، گفتمان هویت دینی و هویت ملی که پیشتر همسو با یکدیگر بود با تغییرات جهانی، تغییر کرده و آن نگاه سنتی که قبلا تعریف مشخصی از اسلام گرایی و ایران گرایی در قالب شیعه گرایی ارائه می داد، ( از زمان صفویان تا دهه 70)، با شکاف نسلی، معنا و مفهوم خود را از دست داده است! دیگر دین تکلیفی، مقبولیت و مشروعیتش را از دست داده است بی شک جهانی شدن نیز در تغییر این گفتمان نقش داشته و این شکاف آنجایی آشکار می شود که مرجعیت سنتی دیگر مثل سابق حرف جدیدی برای عرضه کردن ندارد.

نکته ی دیگر تقابل تاریخی کیش رسمی، (مذهب شیعه) با حقوق بخشی از اقلیت های مذهبی (اهل تسنن) که ساکن استان های مرزی ایران هستند، می باشد (ایضا حقوق (اقلیت های دینی) را هم در نظر بگیرید که به عنوان شهروندان درجه دو، حقوق شان به صورت کامل رعایت نشده) که نکته اولی، به تشدید بحران قوم گرایی و تجزیه طلبی در استان های مرزی ایران منجر شده است، آتشی که اینک در زیر خاکستر زبانه می کشد، یک شبه شکل نگرفته و این مجموع سالها تبعیض های اجتماعی و محرومیت های اقتصادی بوده که از دیرباز بین مرکز و حاشیه وجود داشته است! با تضعیف قدرت مرکزی، تحریک خارجی، این توان را دارد که چون ریختن بنزین به روی آن، آتش را مشتعل کند! اضطراب هژمونی ایران نیز که در داخل با شکاف «میدان و دیپلماسی»، مواجه شده با دخالت خارجی می تواند، به تضعیف منطقه ای ایران منجر شود!

فارغ از مزخرفات انقلاب هورمونی «زن زندگی آزادی» که مطالبات خاک برسری «آزادی های منفی» و لغو حجاب اجباری را دنبال می کند، در جامعه زنان اتفاقات شگرفی روی داده که حکومت را موظف می کند که در مورد حقوق آنها در حیطه ی «آزادی های مثبت» پاسخگو باشد. نرخ باسوادی زنان به 89 درصد رسیده این در حالیست که 90 درصد زنان روستانشین ایران در زمان انقلاب، بی سواد بودند. تعداد دانشجویان زن دو میلیون پانصد هزار و تعداد زنان عضو هیئت علمی، 23000 نفرو نویسندگان 8000 و ورزشکاران 12000 و زنان عضو شرکت های دانش بنیان 2390 نفر شده است! همه ی این آمارها نشان می دهد که حاکمیت باید برنامه های سیاسی و اجتماعی خود را در قبال زنان تغییر داده و فرصت های برابر حقوقی و اجتماعی آنها را در نظر بگیرد، آنچه که عجیب است حاکمیت با تاکید بر حجاب، حاشیه را در محور متن قرار داده و مطالبات واقعی زنان را سرپوش می گذارد! طبق آمارها ایران در شکاف جنسیتی رکورد زده و حقوق مردان 6 برابر حقوق زنان است، این نکته را می توان به مقولاتی چون بیمه، خدمات درمانی و بهداشتی، مشارکت و فرصت های برابر اقتصادی و توانمند سازی های سیاسی زنان تعمیم داد. مسئله ی حل نشده ای که بجز حاکمیت، فمنیست های قلابی اپوزیسون هم علاقه ای به پرداختن به آن را نداشته و به خاطر پروژه هایشان همه چیز را در ظاهر داستان، یعنی حجاب و موی زن، خلاصه می کنند!

نکته ی مهمتر اینکه از سال 88 به این سو، همواره فاصله ی حکومت با مردم بیشتر شده و نظام سیاسی نتوانسته است که با کم کردن این فاصله، به اقناع طبقه متوسط بپردازد! از این روی است که از 88 تا 1401، فاصله اعتراضات کم و تعداد شورش های اجتماعی بیشتر شده است دی ماه 96، آبان 98، انقلاب هورمونی زن زندگی آزادی، عدم مشارکت مردم در انتخابات سالهای اخیر، فقط گوشه ای از این شکاف حاکمیت با ملت را نشان می دهد! مسئله ی اصلی تر این است که معترضان دیگر طبقه ی متوسط محسوب نشده؛ بلکه با مشکلات اقتصادی که در جامعه به خاطر تحریم های اقتصادی و فسادهای داخلی شکل گرفته است، طبقه فقیر و فرودست جامعه هم به صف معترضان پیوستند! تحلیل اشتباه جناح های سیاسی در این بود که پیش از شعار «اصلاحطلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا» صدای زنگ های هشدار را نشنیده و هر کدام تصور می کردند که با ریزش هواداران شان، مردم عادی در داخل باندبازی های نظام سیاسی به جناح رقیب نزدیک تر خواهند شد، غافل از اینکه مردم عادی طرفدار اصول گرایی که حامیان سنتی حکومت محسوب می شوند، دیگر اصلاحطلب نشده و بخش اجتماعی بدنه ی اصلاحات به اصول گرایان، تمایل پیدا نمی کنند! بلکه برانداز شده و اگر ابعاد سرکوب اعتراضات گسترده شود، به بی تفاوتی در امر سیاست و اجتماع روی آورده که این حتی از براندازی هم خطرناک تر است! در این مرحله حاکمیت با شهروندانی مواجه است که هیچ مرزبندی و خط قرمزی نداشته؛ و به خاطر ضعیف و بی اراده تصور کردن نقش خود؛ بسان پدران شان که در زمان حمله عرب و مغول به درب و دیوار نگاه می کردند، از هر حمله خارجی استقبال خواهند کرد! و برای یک نظام سیاسی، خطر واقعی آنجاست که شهروندانش؛ نسبت به مسئولیت های شهروندی شان بی تفاوت باشند!

در کنار این مسائل اصلی، نباید از آسیب های اجتماعی که ناشی از فقر گسترده است غافل بود! افزایش آمار بیکاری، بزهکاری، اعتیاد، کاهش سن فحشا؛ کودکان کار، بالا رفتن آمار طلاق و غیره. تمامی موارد ذکر شده چون زنجیره ای به مسائل سیاسی و سرنوشت آینده ایران گره خورده است. بحران اجتماعی که نه تنها برای امنیت عمومی بلکه برای بقای نظام سیاسی و وحدت سرزمینی (فروپاشی اجتماعی) هم خطرناک است!

تغییرات جهانی:

با ترسیم این تصاویر، اتفاقات منطقه ای و جهانی هم در مسیر رویدادهای داخلی اثر گذار بوده و حتی می تواند بر روی عوامل داخلی، (شکل، فورم، محتوا و ساختار قدرت داخلی)، تاثیر گذار باشد! فراموش نکنیم از زمان جنگ جهانی اول تا حمله عراق به ایران، سایه ی پررنگی از عامل خارجی در تغییرات داخلی دیده شده است! بی طرفی ایران در دو جنگ جهانی، کودتای 28 مرداد، سقوط شاه در بهمن 57 و ظهور قدرت نوپای جدید، همواره نقش منفی و تخریبی عامل خارجی، باعث تغییر رفتار و گفتمان سیاست های داخلی، نظام سیاسی شده است! این نه تنها به ضرر جامعه بلکه حتی به سود حکومت هم نبوده است.

پیش از حمله روسیه به اکراین، مقدمات قطب بندی جدید در نظام بین الملل قابل مشاهده بوده و آغاز جنگ بین روسیه با اکراین، روند شتابناکی به اردوکشی های جهانی داده است! واقعه 7 اکتبر نیز بخشی از این واقعیت است که درگیری هایی که در منطقه اتفاق می افتد، به خاطر شرایط ژئوپولتیکی منطقه و نقش نیروهای نیابتی ایران در تشدید جبهه جنگ، می تواند بر آینده کشور تاثیر بگذارد! توجه کنیم که هژمون آمریکا در حال ضعیف شدن و قدرت های نو ظهوری در جهان ظاهر شدند، (چین از لحاظ اقتصادی، روسیه از لحاظ نظامی، هند، برزیل، آفریقای جنوبی و ایران...) که به عنوان رقبای آمریکا می توانند، چالش های جدی را برای غرب ایجاد کنند. اهمیت این دوران از آن جهت است که هنوز دوران تثبیت فرا نرسیده و با گذر زمان، انباشت زیادی از بحران های داخلی هم که در بالا به شرح آن پرداختم؛ شکل می گیرد. به خاطر اهمیت بحث مجبورم بیشتر به تشریح این نکته بپردازم!

غرب با محوریت آمریکا، دیگر مثل سابق نمی تواند کنترل کاملی بر وضعیت جهانی داشته باشد! در طول سی سال اخیر آمریکا نتوانسته است که در پایان تمامی جنگ ها، در هیچ جنگی پیروز شود! تردید آمریکا برای تداوم جنگ، از اراده اش بیشتر شده و برای افزایش سلطه ی خود مجبور به پرداخت هزینه های سنگینی شده که در فرجام تحولات سیاسی و نظامی، در آخر ضررش بیشتر از سودش برای آمریکا بوده است!

در جبهه غرب، ائتلاف ها در حال فروپاشی و بی اعتمادی هم پیمانان به یکدیگر بیشتر شده است، اختلافات اروپا با آمریکا را مورد توجه قرار دهید که از دوره ترامپ تشدید شده است. از سوی دیگر؛ چین، روسیه، ایران و سایر رقبای آمریکا و اروپا، در کنار حفظ منافع ملی شان، اتحادهای عمیق استراتژیک با همدیگر داشته که هژمون آمریکا را به چالش کشیده است. می توانید موقعیت اعضای بریکس، در برابر کشورهای عضو جی 8 را با هم مقایسه کنید! این پی نوشت از آن جهت نوشته شد تا بدانید، تصویری که از صحنه شطرنج جهانی ارائه می شود بر اساس سیاست های واقعی بوده و تحلیل نوشته شده، فارغ از شعار زدگی های سیاسی، رسانه ای و تبلیغاتی است!

به دنبال این شیفت قدرت و بلوک بندی جدید جهانی، ایران در حساس ترین دوره تاریخی خود قرار گرفته که بیم و امیدهای زیادی در انتظار اوست! وضعیت بحرانی داخلی از یک سو و اضطراب هژمونی قدرت منطقه ای اش از سوی دیگر و تغییراتی که در سطح جهانی شکل می گیرد، معماهای زیادی را برای آینده ایران مطرح می کند!

هفته ی گذشته، خامنه ای 85 ساله شد و علیرغم کارهای زیادی که انجام داده، کارهای بسیاری را انجام نداده است، تا زمانی که زنده است باید آنها را به پایان برساند! چرا که به خاطر مسئولیت های زیادی که داشته فقط او می تواند آن کارها را به فرجام رساند! داستان او در این سالهای آخر عمرش، حکایت دانش آموزی است که تکالیف و درس هایش را برای شب امتحان نگه داشته است! عدم تقسیم قدرت در خلال بیش از سه دهه، اجرای نقش بالانس و ایجاد تعادل در ساختار قدرت در طول سی و پنج سال گذشته، نقش محوری به او داده که بعد از اینکه عمرش به پایان برسد، می تواند به جنگ قدرت در بین نیروهای داخلی، که رقابت و اختلافات شدیدی با یکدیگر دارند، منجر شود! امروز که آنها سکوت کرده اند، بیشتر از ترس شان است و اگر با مرگ خامنه ای این ترس فرو ریزد، همدیگر را تکه پاره خواهند کرد!

خامنه ای به خوبی می داند که ج.ا حکومتی بی آلترناتیو است با زرنگی تمامی مخالفین جدی خود را حذف کرده و اپوزیسون بی رگ و ریشه ای ساخته است که از تهران تا واشینگتن آنها را مدیریت می کند! ترس از حمله خارجی هم ندارد و خوب می داند که چگونه توانسته است در سطح منطقه ای بازدارندگی ایجاد کند! حتی اگر بعد از مرگش، خطری ایران را تهدید کند، ایران در آستانه اتمی شدن قرار گرفته و می تواند آن تهدید خارجی را با ساخت بمب اتمی خنثی کند! اما ارتباط با دولت های غربی به ویژه آمریکا، یکی از کارهای ناتمام خامنه ای است که تا زمانی که خود زنده ست، می خواهد از پشت پرده رابطه ی ایران با آمریکا را مدیریت کند! پنج چالش مهم ایران با جهان نیز در گرو این ارتباط قرار گرفته است! آن چه برای خامنه ای مهم است حفظ میراث و بقای حکومتش است که با تعیین جانشینش این مسئله حل خواهد شد! با فرض اینکه شکل ساختار ج.ا تغییر نکند، جانشین خامنه ای هر که باشد! دیگر مثل او نخواهد بود و باید راه درازی را طی کند تا به جایگاه فعلی خامنه ای دست یابد. آخرین سالهای زندگی خامنه ای شبیه آخرین روزهای زندگی خمینی شده است! در آن دوران ج.ا با سه چالش اساسی مواجه بود که بجز خمینی هیچ کس توان عبور از آن بحران ها را نداشت! 1)- پایان جنگ، 2)-عزل قائم مقام رهبر(منتظری) و مسئله جانشینی خمینی و3)- تعیین تکلیف زندانیان سیاسی، افرادی که بعد از پایان جنگ و با آزادی از زندان، می توانستند برای ج.ا چالش های جدی را ایجاد کنند! جنگ با کاریزمای خمینی و سر کشیدن جام زهر به پایان رسید! عزل منتظری و حل مسئله زندانیان سیاسی با پاک کردن صورت مسئله، یعنی اعدام آنها صورت گرفت و بهترین بهانه برای انجام این کار هم حماقت مجاهدین با انجام عملیات فروغ جاویدان یا مرصاد بود. خامنه ای این بار هم روی حماقت مخالفینش حساب باز کرده و نمی تواند از بلاهت آنها چشم پوشی کند هر چند که دیگر کارت بازی آنها آنقدر نخ نما شده که فقط به درد تحمیق هواداران سنتی خود از نسل های قدیمی می خورد! اما رقبای جدی در دل نیروهای جناح راست هستند که بعد از خامنه ای به هیچ خدایی بندگی نخواهند کرد. خامنه ای کودک نیست که بعد از 45 سال سیاست ورزی نداند که چه چیزی از ذهن فرماندهانش خطور می کند! سپاه از زمان دولت خاتمی، تک تک سنگرها را فتح کرده و به یک نیروی بی رقیب در صحنه ی سیاسی ایران تبدیل شده است ضامن بقای ج.ا نیروی اطلاعاتی و نظامی سپاه است هم قدرت سخت دارد و هم قدرت نرم. و به غیر از سلاح، به اطلاعات، پول، رسانه مجهز شده است! این نیروی امنیتی آن قدرت سابق نظامی نیست که به جبهه رفته و بعد از بازگشت از جنگ، و با پرداخت آن همه هزینه، فقط نظاره گر صحنه باشد و ببیند که روحانیت قدرت را قبضه کرده و سهم آنها را نپرداخته است. دوران شعر و شعار و حماسه به پایان رسیده و عصر جدیدی از کسب و حفظ قدرت فرا رسیده است. امروز سپاه خود بخش اصلی قدرت است و با قدرت نمایی که در منطقه انجام می دهد برای خودش محبوبیت و مشروعیت داخلی ایجاد می کند! با گذشت زمان، آرمان های سپاه هم تغییر کرده و دیگر مثل گذشته، ایدئولوژی دینی چندان نقشی در باورهای عقیدتی فرماندهانش ندارد، اگر آرمان عقیدتی هم باشد، بیشتر ملی گرایی با تعریف جدیدی است که در بدنه ی سپاه که بیشتر اعضای آن نسل بعد از جنگ هستند، وجود دارد بی شک در درون آن هم تضادهایی هم هست، تضادهایی که در پشت دژهای پادگان ها پنهان شده اما آثار آن در دوره های حساسی چون انتخابات و اعتراضات، دیده می شود! بخشی از آن در سال 88 و فصل پنهان آن در حذف افراد؛ به طرق مختلف دیده می شود!

دولت ناکارآمد رئیسی و یک دست کردن مجلس، فصلی از پروژه مهندسی معکوسی است که برای فردای مرگ خامنه ای طراحی شده است. در فردای آن روز، هر اتفاقی ممکن است بیفتد؛ اما عقل محاسبه گر نظام می خواهد با کمترین هزینه، این دوران حساس را طی کند! بی جهت نبود که در خلال انقلاب هورمونی زن زندگی آزادی، سپاه وارد صحنه نشد، چرا که نمی خواست آینده سیاسی خود را با کشتن چند بچه مدرسه ای تباه کند! روش بازدارندگی اش در سطح منطقه؛ برای سایر بازیگران منطقه ای و جهانی؛ پیام مشخصی دارد آنچه امروز اقتدار سپاه را پنهان کرده و در هاله ای از ابهام قرار می دهد، اقتدار و کاریزمای رهبر است. خامنه ای هم مجبور است که با فرماندهان سپاه کنار آید، چون در فردای مرگ اوست که سپاه می تواند میراثش را حفظ کرده و اگر جانشینی باشد! پایه های قدرت نوظهور را تثبیت کند! بعد از گذشت 45 سال؛ پالایش های لازم شکل گرفته و در ساختار پیچیده قدرت؛ بازیگران اصلی رفتار رقبای خود را خوب می شناسند. در کنار تعارض و تضاد منافع؛ مجبورند با هم کنار آیند! امروز رانت هایی که به عنوان امتیاز به افراد داده می شود؛ حکم تله هایی را دارد که فردا از آنها بازخواست خواهد شد! بیشتر برای کنترل افراد و حذف آینده رقباست. افرادی که با خیز بلندتری به سمت نردبام قدرت می پرند؛ فردای مرگ خامنه ای با سرعت بیشتری به زمین سخت خواهند خورد!

مدل های تغییر را باید در روند تحولات اقتصادی ایران دنبال کنیم! مدل چینی یا مدل روسی! اما در هر دو حالت یک مشکل بزرگ وجود دارد؛ برای تغییر زیرساخت های لازم شکل نگرفته؛ اما در جامعه ایران برای هر مشکلی صد راه حل وجود دارد! فقط ممکن است کمی هزینه ها را بالا برد؛ اصولا قرار نیست شکافی پر و مسئله ای حل شود! فقط قرار است تغییری صورت گیرد تا بعد از مرحله ی گذار و تثبیت قدرت، در دوره جدید اصلاحاتی مدیریت شده از بالا شکل گیرد. ایران برخلاف روسیه و چین فاقد حزب است در دو کشور مذکور، خیلی از مسائل در درون حزب پالایش شده و مسئله در درون نهادهای داخلی قدرت، با حذف یا امتیاز دادن به افراد، حل می شد، نظمی وجود داشت که می توانست همه را به صف کند اما در ایران ساختار حزبی وجود نداشته و با مجموعه ی قدرت های پراکنده ای مواجهیم که هر کدام در درون جناح خودشان با یکدیگر اختلافات عمیقی دارند! نه تنها بزرگانشان در آستانه مرگ قرار دارند بلکه کادرهای جدید و نیروی تازه نفسی هم تربیت نکرده اند! به روش میان بر و از طریق جراحی در ساختار قدرت؛ می توان از درد زایمان کاست به شرطی که تحولات جهانی و آن دوران گذار در صحنه ی جهانی که از آن نام بردم؛ قاعده بازی را تغییر ندهد. مذاکرات پشت پرده ای که بعد از عملیات انتقام صادق شکل می گیرد، مقدمه گفت و گو برای حل مشکلات ایران با آمریکاست!

ارتباط با غرب هم موضوعی نیست که بشود از کنار آن به راحتی گذشت؛ به شرطی که غرب اهل معامله باشد؛ چون تفکر اقتصادی و برنامه ریزی سیاسی آنها هم نمایندگانی در ساختار اقتصاد ایران دارد! این دیدگاه تنها در بین اصلاح طلبان نیست، که به غرب پرستی شهره ی آفاق شده اند! بلکه در جبهه اصول گرایان هم شیفته گان آن مدل بسیارند! فقط بر خلاف شعارهای قبلی شان، کردیت و اعتبار لازم را نداشته و مجبورند بین غرب و شرق پا در هوا بمانند! اما می توانند در خلال مذاکرات، در دوران گذار جهانی، موازنه ای ایجاد کنند، چون در داخل به مرحله ی اجماع نرسیده و خیلی از پازل معادلات در صحنه ی جهانی حل نشده، فعلا برای هر اتفاق سناریوی لازم را طراحی می کنند! بی شک هر دو مدل همسو با یکدیگر، علیرغم اختلافات عمیق که از جنگ قدرت سرچشمه می گیرد، سر بقا؛ حفظ منافع و سود و سرمایه بیشتر با هم فصل مشترکی دارند که می تواند در پشت پرده برخی از اختلافات آنها را حل کرده و قایق ج.ا را در وسط اقیانوس؛ به سمت شرق و غرب بکشاند. بی شک در مورد آینده نمی توان پیشگویی کرد اما از رفتار بازیگران و برنامه های اقتصادی نظام می توان رفتار شناسی کرد. البته ناگفته نماند که وقوع یک رویداد یا خلق یک اتفاق، کل صحنه را تغییر دهد! اما آنچه مشهود است مشخص شده که خامنه ای برای فردای مرگش صحنه ی جدیدی را طراحی کرده که اسباب شگفتی همه را ایجاد خواهد کرد. فعلا تا زمان مرگش دوران ناصرالدین شاهی سیاست در ایران را سپری می کنیم تا بعد از آن سرمان به دیوار سیستم باز با خروجی بسته بخورد!

رهبریخامنه ایرییسیجمهوری اسلامیایران
با انسانهای میانمایه هیچ دوستی ندارم، خصم فرومایگان ام. اگر کل جهان نابود شود، اگر تنهای تنها شوم، اگر هزار بار بمیرم و زنده شوم، باز هم لحظه ای به ابتذال باج نخواهم داد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید