یلدای روشن🤍
یلدای روشن🤍
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

از پدرام:)

پدرام عزیزم، یادت هست همیشه پراید صدایت میکردم؟ تنها چیزی که در تو کمی کلاس داشت اسمت بود که آن را هم من خراب میکردم:)

دستِ خودم که نبود تو شبیه پراید بودی از ظاهر نامظمت گرفته تا بی ثباتی روحیت همه شبیه پراید بود!

البته نه هر پرایدی فقط پراید خودمان که جوری با افتخار نگاهش میکردی انگار خودت اختراعش کرده ای،البته که با پول طلاهای من خریده بودیش هیچوقت یادم نمی‌رود برای گول زدنم چقدر دلقک بازی در آوردی؛ میدانی هر وقت سوار پرایدمان میشدم یادت می افتادم؛فرقی نداشت تنها باشم یا با خودت همیشه وقتی به صندلی های سفتش تکیه میدادم شانه های محکمت به یادم می آمد همان ها که وقتی از زمین و زمان خسته میشدم تمام بد بیاری هایم را رویش زار میزدم.

سقف کوتاهش سقف کوتاه آرزوهایمان بود،آرزوهایمان که با تلاش های شبانه روزیت باید به دست می آمدند اما متأسفانه فقط به خواب می آمدند!

فضای تنگش معادل آغوشت بود همان وقتها که به خودت فشارم میدادی تا جایی که تمامم توی جریان خونت پخش می‌شد.

صدای گوش خراشش هم شبیه صدای خر خر های انکار شونده ات بود زیر پتویی که دور خودت لوله میکردی، حتی ریسه هایی که به آینه اش آویزان کرده بودیم یادآور تو بود یادآور آب دهانت هنگام دیدن بستنی.

روزهایی که تو یا پراید روی اعصابم نبودید، هر چند سال نوری یکبار رخ میداد و من خیلی قدرشان را می‌دانستم.

بگذار از حواس پرتی هم بگویم البته حواس پرتیت را پراید نداشت اگر هم داشت در حد تو نبود تویی که گاهی وقت ها تاریخ تولد رُند مرا فراموش میکردی من هم در عوض دعایت میکردم دعا میکردم در آن دنیا هزار حوری بر سرت خاک بریزند.

دلم میخواست وقتی پیر و تاس و شکم گنده شدی کنارت باشم، گه گاهی با گامبو صدا زدن مسخره ات کنم، مثل فرفره دورت بگردم و هر چه میخواهی جلویت بگذارم. اما حیف که نشد، قسمتمان نبود، همین چند ماه پیش وقتی میخواستی با پراید اسدالله تریاکیمان از دِنای روبرو سبقت بگیری سعی کردم نارنگی پوست کنده توی دهانت بچپانم خواستی دعوایم کنی که خدا جوابت را داد و تعادلت از دست رفت، پرایدمان با یک کامیون فرتوت سلام و با تمام دنیا خداحافظی کرد عین یک گوجه فرنگی منفجر شد و پاشید این ور و آن ور خودت هم که شبیه اسکناسِ مچاله شده زخم و زیلی افتادی روی تخت بیمارستان بله پدرام جان چوب خدا صدا ندارد گر بزند، دوا ندارد!

فقط من ماندم تا حسرت نخریدن بیمه به دلم بماند شده ام مثل پیازی که از وسط نصف شده هر روز گریه سر میدهم همش تقصیر تو بود هزار بار سپرده بودم بیمه بخری و تو هر بار چشم چشم چشم تحویلم میدادی ولی به پایِ چپت هم نمیگرفتی، لحنم را عوض میکردم، خودم را برایت لوس میکردم تا بیمه بخری ولی هی پشت گوش مینداختی، حالا هزار بار با خودم می‌گویم کاش ماشین زمان داشتم و برمیگشتم عقب تا یک بیمه بخرم و زندگیمان را نجات دهم اگر بیمه داشتیم که آن طوری نمیشد به قول نسیم وهابی به این می‌گویند نظریه ی کونترفکتوئل : اگر اینطوری نشده بود آن‌طوری نمیشد. اگر عمه ام سبیل داشت،عمویم بود!


بسپرش_به_ازکیحواس پرتی
یلدام،عاشق لطافت شکوفه های گیلاس🍒بوی پونه و آویشن کوهی؛عاشق رقص آب فواره، نرمی کاهی کتاب و زیبایی مسحور کننده ی ابر ها☁️در تکاپوی بهتر شدن✨
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید