یلدای روشن🤍درنشر یاز؛·۲ ماه پیشروزِ بدِ خوبصبح که داشتیم میآمدیم، هی به ماشینها زل میزدم. به نوشتهها، به آدمها به قصه های متحرک! به یک پیکان که سه تا پیرزن تویش نشسته بودند و ر…
یلدای روشن🤍·۳ ماه پیشمن ندرو پتی چمانقلبم که تند میزند، چشمهایم که برق میزنند، وقتی نمیدانم چطور آن همه محبت را ابراز کنم، میگویم: قربونت میرم. از فعل «بروم» که مضارع التز…
یلدای روشن🤍·۳ ماه پیشغربتدلم میخواهد این بار که رفتم دانشگاه روی یک کاغذ بنویسم : بیا تا غربتمان را با هم شریک شویم.و بچسبانمش گوشه ای از دیوار خوابگاه یک جا که هم…
یلدای روشن🤍·۴ ماه پیشمکالمه با هوش مصنوعی.از هوش مصنوعی پرسیدم اگه یه روز آدم بود چیکار میکرد و الان دلم میخواد بخاطر مظلومیتی که تو جوابش بود گریه کنم😂😭+اگه برای یک روز انسان می…