دختری از ناکجااباد
دختری از ناکجااباد
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

خانوم قلب یا اقای عقل

با خود هر چه اندیشه کردم از چه بنویسم از چه بگویم هیچی در ناخوداگاه خود جستجو کردم چیزی را نیافتم که بخواهم چه با خود و دیگران اشتراک بگذارم.

ذهن من اما بر خلاف لبانم که سکوت را ترجیح داده اند، لحظه سکوت نمی کند و پر از صدای های مختلف هست که توانایی نابود کردنشان را ندارم، از اینکه نمی توانم تلاش بکنم و کنترل ذهنم را در دست بگیرم اندوهگین می شوم ، اما پی برده ام این ذهن من با تمام فراز و نشیب های که درون خود دارد بهتر از قلبم به من جهت می دهد، و مرا از از کار های احمقانه دور نگه می دارد اما قلبم زیادی ساز دیوانه بازی دارد گاهی می ترسم کار دست من و خودش بدهد، از اینکه کسی را بی دلیل دوست میدارد هر چه سعی می کنم ان را نادید بگیرم باز مرا به یاد او می ندازد بیشتر از صدا های درون ذهنم من را دیوانه می کند، به قول شهریار:

چشم خود بستم چشم مستش ننگرم

دل داد زد دیوانه من میبنمش


قلب من همینکار داره با من میکنه هر کس میخوام نادیده بگیرم و فراموش کنم بیشتر اسمش ،خاطراتش برام تداعی می کنه، نمی دونم این خانوم قلب دشمن منه یا دوست هر چی که هست ، من با اقای عقل بیشتر می تونم سازگار بشم، خلاصه این خانوم اقا همیشه ساز مخالف می زننده من نمی دونم به ساز کدومشون برقصم نظر شما با خانوم قلب احساسی یا اقای غقل منطقی رفیق بشم؟


البته تمام تلاشم کردم هر تعادل ایجاد کنم ولی این خانوم اقا نمیزارن.

#yaldazar


دیوانگی
تا هنگامی که کتاب وجود دارد؛من به دنیاهای مختلف سفر خواهم کرد, زندگی های متفاوتی را نیز تجربه خواهم کرد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید