واقعیت انکارناپذیر این است که ما به راحتی میگذاریم لحظههای کوچک اما ناب زندگی از کنارمان بگذرند. این لحظهها از کنارمان رد میشوند، نگاهی بهمان میندازند و ما بدون اینکه حتا گوشه چشمی کج کنیم، بیرحمانه رد میشویم.
چقدر پیش آمده که لحظهای درنگ کنید و در غذا خوردن کلاغی، در خوابیدن سگی، در بازی فوتبال کودکان، در خندهی مردم، در لیوانی چای، در صدای گنجشک و در غروب آفتاب عمیق شوید؟
حدس من؟ ... بسیار کم!
بیشتر زندگیمان آنقدر غرق روزمرگی میشویم که یادمان میرود زندگی فقط بیدار شدن و خوابیدن نیست. زندگی نه کار است، نه خانواده است، نه دوستان، نه پول و نه هرچیز دیگری. زندگی نحوهی زیستْ و نگاه ما به هر یک از این پدیدههاست.
همه چیز در دریچهی دید تو معنا مییابد. حال سوال اینجاست که از طریق این دریچه در پی چیستی؟ از این دریچه چگونه به جهان اطرافت مینگری؟
هدفم این نیست که فقط از بیکفایتیمان در درست زندگی کردن بنالم. آدمِ این کار بسیار بوده، هست و خواهد بود. هدفم این است که چیزی را پیشنهاد بدهم که اکثریت از آن غافلاند. و آن چیزی نیست جز عکاسی.
عکاسی فقط برای عکاسان نیست. عکاسی برای همه است. و البته باید توجه کرد که عکاسی یک وسیله است. وسیله مناسب برای رسیدن به هدفی ارزشمندتر.
بخشی از عکاسی یعنی سوژهیابی. باید چشمانت را کمی تیز کنی و عمیقتر به پدیدههای اطرافت نگاه کنی تا سوژههای مناسب را بیابی.
باور دارم که همگی ما باید تا حدی عکاس باشیم. عکاسی که هیچی از مسائل تخصصی عکس گرفتن سرش نمیشود اما در پدیدههای اطرافش عمیق میشود و در پی سوژه است.
عکاسی میتواند یادآور این مسئله باشد که پدیدههای بسیاری اطراف ما هستند که ارزش توجه کردن دارند اما اکثر مواقع نادیده گرفته میشوند.
پس شاید بد نباشد سری بعدی که از خانه بیرون زدید، از هرچیزی که رگهای از جالب بودن را در بر میگیرد عکس بگیرید. اگر هم خطای دید داشتید و رگهای در کار نبود، بهراحتی میتوانید عکس را حذف کنید.