ویرگول
ورودثبت نام
زئوس؛ خدای خدایان
زئوس؛ خدای خدایان
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

دانشگاه را تعریف کنید

مدرسه هیچ با دانشگاه قابل قیاس نیست. مدرسه یعنی زندگی عادی و نوجوانانه ات، در کنار درس و مشق. اما دانشگاه داستانی متفاوت است. تو را از زندگی قبلی میکند و پرتت میکند در داستانی دیگر. وارد محیطی میشوی که اوج غریبگی و رفاقت را همزمان تجربه میکنی. پی میبری که میتوانی صدها نفر را بشناسی و با بسیاری صمیمی باشی اما باز هم خودت را غریبه ای بیش در میان توده ای از جمعیت ندانی.

دانشگاه جامعه هم نیست. برخی واقعیات جامعه نیز با درونیات دانشگاه در تضاد اند. کارتن خواب و دوره گرد در محیط دانشگاه نمیبینی. کسی که برای معاش سگ دو بزند. کسی که با هر زبانی باهاش صحبت کنی باز هم نفهمد. کسی که دو دره باز لاشی باشد. کسی که چپیه بسته باشد و قمه ای به کمر داشته باشد.

دانشگاه نه مدرسه سطح بالاتر است، نه جامعه است، نه محیط کاری است و نه خود زندگی. دانشگاه سوله ای است از همه ی اینها.

دانشگاه نه چهار سال خوشگذرانیست و نه چهار سال بدبختی. دانشگاه آنچیزی نیست که فکر میکنی یا تعریف میکنند. دانشگاه تنها آن چیز است که تجربه میکنی.

یک چیز درمورد دانشگاه مشخص است: او لیلی به لالای شما نمیگذارد. یقینن دوران بعد دانشگاه میتواند وحشتناکتر از دوران دانشگاه باشد اما به این معنی نیست که دانشگاه قرار است آسان بگذرد. البته فرض ما دانشگاه دولتی بالارده و تلاش برای کسب نمرات خوب است.

این چند ماه باعث شده که تصور مثبتم از دانشگاه خدشه دار شود. واقعیت با گفته ها و شنیده ها و نوشته ها متفاوت است. اما فارغ از تصورم، چیزی که مرا نگران میکند، بعد از دانشگاه است. آینده ام هیچ معلوم نیست و این مرا میترساند. انگاری با شتاب به دل تاریکی میروم. و کسی از دل این تاریکی چه میداند؟ آخر و عاقبتم به کجا ختم خواهد شد؟ به کجا خودم را میتوانم برسانم؟

تفکر به چند سال دیگر فایده ای ندارد. ترس هم فایده ای ندارد. خوب است که برنامه ای بلند مدت داشت اما باز هم باید قدمها را روزانه برداشت. باید سعی داشت هرروز را کمی بهتر زیست. باید بهترین تصمیمها را گرفت تا بهترین فرصتها به چنگ آیند.

پس زندگی ات بگذران ای پسرک شهرستانی و سعی کن آن را خوب بگذرانی. چه بسا که آینده آنقدرها هم ترسناک نباشد.

و شاید این مسئله که هیچ انسان دیگری نیز از آینده خود خبر ندارد و هر کس دارد بهترین حدس خود را زندگی میکند بتواند کمی مایه آرامش خاطر باشد.

دانشگاهتجربهجامعه
اینجانب زئوس هستم؛ خدایای خدایان؛ رفیقِ شفیق اوریلیوس اعظم. پیش می‌آید که مرا یاسین هم خطاب کنند. و البته در مواقع رسمی، باقریان. به‌هرحال عتش‌ام نوشتن است و اینجا هم قبرستان نوشته‌های ناپخته‌ام.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید