در سازمان ها یک تعریف مناسب برای رسیدن به آینده ای مطلوب چشم انداز تعریف می شود که مدیران برای رسیدن به آن بسیار تلاش می کنند و تمام سازمان را برای رسیدن به آن به دردسرهای عظیمی می اندازند
اما طی تجربیاتی که در طول این سال ها داشتم و در سازمان های کوچک و بزرگی درگیر بوده ام نوشتن یک چشم انداز برای فقط مدیر عامل و هیيت مدیره جذابیت بی اندازه ای دارد تا این حد که شنیده ام فقط برای نوشتن یک چشم انداز که روی دیوار نصب کنند حدود ۱۰۰میلیون پول نقد پرداخت می کنند
نوشتن آرزوی اینده کار بسیار جذابی است که می تواند سازمان را هدایت کند می تواند به قهقرا بکشاند اما برای هردو یک عامل بسیار موثر است
مدیران
مدیران چشم انداز را می نویسند اما بعدش چی می شه را فقط خودشون می دونند و شاید خداشون
رو دیوار نصب می کنند و هر کسی چه به عنوان مهمان میاد چه به عنوان شرکای کلیدی به این آرزو مشغول می کنند تا بگند ما خیلی خوبیم و این حرفا
بعد از چند سال هم که می رسن به انتهای خط چشم اندازشون نگاهشم نمی کنند
می خوام تو این مقاله خودمونی کمی در خصوص چشم انداز صحبت کنم
قرار بر این نیست که هر چی در ذهنمونه یا من مدیر دوست دارم یا هییت مدیره حال می کنه بشه چشم انداز ما
قرار بر اینه که اون توانایی که سازمان داره در کنار منابع (ملموس و غیر ملموس) همراه با فرهنگ سازمانی اساس چشم انداز ما را تشکیل بدن
مثلا سازمانی که امروز فقط ۴۰ نیروی انسانی داره و فقط داره داخل ۶ شهر ایران فروش محصول انجام میده و در کنارش سازمان فروش نداره و فقط داره با یک مدیر فروش کار می کنه و سازمان فروش نداره ادعا کنه می خواد وارد حوزه خلیج فارس بشه
اگر چشم انداز مناسبی انتخاب نشود می تواند باعث افول یا حتی سقوط سازمان بشه
چه بسابا انتخاب نا مناسب چشم انداز سازمانی سازمان منابع مالی خودش را در مسیر اشتباهی استفاده کنه و وقتی چشمش را باز می کنه متوجه می شه که دیگه رمقی برای ادامه نداره
برای مثال شما نمی تونید در حالی که در صنعت لوازم بهداشتی حضور دارید به راحتی و فقط بر حسب دلخواه چشم اندازتون را جضور در صنعت لوازم خانگی یا حتی حضور در پخش لوازم بهداشتی بزارید
در شرکت ها و سازمان های بسیاری دیدم چشم اندازی تعریف شده است اما وقتی صحبت از زمان رسیدن میشه یک کلمه می شنوم
نمیدونم انشالله می رسیم
خوب مگه می شه بگیم می خواهیم بریم شمال اما ازت بپرسم کی میرسی بگی انشالله می رسیم
خوب رسیدن به هر هدفی زمان می خواد تا بهش متعهد باشیم و در راستای رسیدن به اون تلاش کنیم
سازمان ها چشم انداز را می نویسند اما وقتی از کارکنان حتی مدیران میانی می پرسیم امروز که اینجاییم میخایم به کجا بریم میگن
اطلاعی ندارم
می پرسیم کی میخایم برسیم می گن
نمیدانم
خوب وقتی مدیران ندونن کارکنان ندونن و فقط دیوار اتاقمون به علاوه سایتمون بدونه دیوار و سایت خودشون باید برای اهداف حرکت کنن نه سازمان
برسیم سر اینکه فرض کنیم همش را انجام دادیم و همش درسته وقتی مسیول نظارن نداشته باشه و شاخص نظارتی نداشته باشیم به نظرم قطعا بعد از چند سال می گیم اینم یه کشک بود کنار آش
در کشور ما که هر روزش آرومه و هیچ اتفاق بزرگی توش نمی فته و قیمت ارز سال هاست ثابته بهتره یه چشم انداز ۲۰ یا ۱۰ ساله بنویسیم اما به نظرم اگر بیایم چشم اندازمون را ۳ ساله کنیم و اون را اهداف ۱ ساله قسمت کنیم ریسکمون را کاهش دادیم