عکس بخشی از قابِ ناب امین نظریست که چند روزیست من را به خود داشته و احتمالن بسیاری دیگر را هم. یک مامورِ بهداشت مردی(جسدی؟) را که به نظر بیخانهمان میرسد ضدعفونی میکند. عفونت در لغت معناهای نسبتن زیاد و متردافی دارد اما یکی از آنها که برگرفتهشده از ذخیرهی خوارزمشاهیست خاصتر است: رطوبتی که تباه شده باشد... درواقع استعانت دارد به مانداب و در شکل استعاریترش خونی که دیگر خشک شده. عکس گویاست. اینکه مردهگان را ضدعفونی کنند از دیرباز مرسوم بوده و اصلا فاصلهی میان مردهگان و زندهگان در همین رطوبتِ چرخان یا ایستاست.
قهرمانِ عکس کیست؟ مردِ بیخانهمان، مامور بهداشت یا که؟ به نظرم در خوانشی دیگر آن لولهی باریک و مایع چرخانِ دروناش مفهومسازان قاباند. اینکه رگی فلزی واسطهای شده بین بودن یا نبودن. جایگاه دو سوژه نیز بسیار کلاسیک است. عمودی و زنده، افقی و احتمالن مُرده یا فرورفته در سکرات موت. عکسی که درش هیچ ضدقهرمانی هم وجود ندارد. همه چیز عُرفیست ولی ذهن را بهشدت تحتتاثیر قرار میدهد، استفادهی هوشمندانه از رنگ زرد کرکرهی مغازه در پراکندن غم و دلمردهگی موثر است. رنگی که در تاریخ هنر هم نشانهی شکوه بوده، هم نمادِ بیماری و گاهی انزجار. و در این زردِ معلق تاریخ رنگ خلاصه شده. حافظه به کار میافتد.
مرد بیجان کیست؟ چرا چنین است؟ و اصلن مقصر کجاست؟ هجوم سوالات به وجدان مخاطب و یافتن راهی برای گریز از آن. داستایفسکی به ما نشان داد که امرِ غیراخلاقی لزومن ربطی به چند انسان معدود ندارد و نظریهی «تقصیر همهگانی» را مقابل «شر شخصی» مطرح کرد. ما به تماشای قابی ایستادهایم که دوستاش نداریم چون این قصور همهگانی و البته جبری را آشکار میکند. همانطور که رهبان چندی در دوران طاعون بزرگ اروپا نتوانستند مقابل حجم رنج مقاومت کنند و گاه ملحد شده و گاه از پا درآمدند. هر کس حقِ درست مردن دارد. حق احترام به بدناش و این یک مفهوم بسیار باستانیست. درواقع بیمارستانها به قول الیاس ساخته شدند تا فاصلهی زندهگان و محتضران را زیاد کنند، چه دیدن مرگ دیگر خوشایند نبود. کرونا چهرهی مرگی چنین و رطوبتی خشکشده را آشکار کرد. مردی کنار خیابان با رگ فلزی مرد دیگر «تطهیر» میشود چون آلوده شده و باید هر نشانهای را از بین برد. عکس و عناصرش کاملن طبیعی به نظر میرسند اما آنچه اثر را شگفت میکند همین خونسردیست. و البته انسانی رهاشده زیر بار عفونت جهان. عفونتی که او را به نابودی کشانده و یک گزارهی همیشهگی را مطرح:
ما هیچ، ما نگاه...
مثلثی را که دو مرد ساختهاند بنگرید.