yeDoor
yeDoor
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

تغییرهای کوچک

نشستم و به تابستون امسال که داره به آخرهاش نزدیک میشه فکر می‌کنم. اگه یک نفر از بیرون نگاهم کنه، میگه خب تابستون آرومی بود. من آخه خروجی قابل مشاهده‌ای نداشتم اما مغز شولوغی داشتم. بزرگ‌ترین دست‌آوردم هم شاید مرتب کردن این مغز شولوغ باشه. حس می‌کنم آرامش بیش‌تری بدست آوردم و روی روتین‌های خوبی افتادم.

البته الان شاید برای قضاوت زود باشه. باید ببینم با تموم شدن تابستون و هجوم همه‌ی کارها و استرس‌ها به سمتم باز هم این شکلی می‌مونم یا نه. برای یادآوری خودم اما می‌خوام تصمیم‌هایی که ازشون راضی هستم و باید تلاش کنم به عادت تبدیل‌شون کنم رو این‌جا بنویسم.

مهم‌ترین تصمیم من شاید کم کردن استفاده‌ام از شبکه‌های اجتماعی بود. به طور اتفاقی توجه‌ام به گزارش‌ گوشی‌ام راجع به زمان استفاده‌ام جلب شد. همه‌مون هم کم‌وبیش راجع به تاثیر منفی شبکه‌های اجتماعی شنیدیم. اینستاگرامم رو پاک کردم و تلگرامم رو برای ساعت‌های صبح بلاک کردم. دیگه هم وقتی بیدار می‌شم سرخط خبرهای روزنامه رو نمی‌خونم. حدود دو ماه از این تصمیم می‌گذره و واقعا احساس آرامش بیش‌تری می‌کنم.

نوشتنم اینجا رو خیلی دوست دارم. در مجموع به آرامش‌ام خیلی اضافه می‌کنه. انگار که ذهنم رو مرتب می‌کنم و تداخلات درونی‌ام رو بیرون می‌ریزم. قبلا نوشتم که جای خالی یه دوست واقعی توی زندگیم کم هست، فعلا جاشو با ویرگول پر کردم. همیشه دوست داشتم داستان کوتاه بنویسم، اما فعلا این نوشته‌های درمانی رو در گام اول از خودم می‌پذیرم.

ساعت‌های کاری‌ام رو به بازه‌‌های نیم ساعته تقسیم کردم. توی این بازه‌های نیم‌ ساعته، اینترنت و هر عامل حواس‌پرتی رو قطع می‌کنم و متمرکز فقط کارم رو انجام می‌دم. البته، توی تعداد بازه‌های نیم ساعته هنوز به حالت ایده‌آل خودم نرسیدم.

قرص آهن:) یکمی عجیب هست اما با یک آزمایش خون ساده متوجه شدم که بخش زیادی از خستگی روحی و جسمی من به خاطر کم‌خونی هست. شاید یکمی هم تلقین باشه اما از وقتی که قرص آهن می‌خورم، انرژی بیش‌تری توی خودم احساس می‌کنم. چه واقعی و چه تلقین، از نتیجه راضی‌ام.

بر خلاف اطرافیانم، من بیش‌ترین بازده رو در صبح‌های زود دارم. این موضوع که بخوام با بقیه هماهنگ باشم، منو از پربازده‌ترین زمانم دور ‌می‌کرد. به‌صورت مستقلی صبح‌ها زود بیدار می‌شم و حدود دو ساعت توی خونه کارهامو پیش‌ می‌برم و بعد به سمت دانشگاه راه میفتم.

دارم سعی می‌کنم به پذیرش نسبت به خودم برسم. بزرگ‌ترین مشکل من شاید مقایسه‌ی خودِ الانم با خودِ قبلا‌هام بود. با خودم می‌گفتم «اگه پارسال بود تا حالا فلان و فلان و فلان کار رو تموم کرده بود. چه بلایی سرم اومده آخه». فشارهای ریزی که به خاطر تغییرات زندگیم در یک سال گذشته بهم وارد شدن رو ندیدم. ینی دیدم اما حس نمی‌کردم کنار اومدن با این فشارها و عبور ازشون خودش می‌تونه موفقیت باشه. دارم سعی می‌کنم بیش‌تر به خودم زمان بدم و حداقل خودم باعث استرس اضافی به خودم نشم. موفقیت‌های کوچکم رو برای خودم جشن بگیرم و امید به آینده داشته باشم.

تا اینجا از تغییرهایی که حس‌ می‌کنم با موفقیت در من ثبت شدن گفتم. حالا اما از آرزو‌هام می‌گم. ینی تغییرهایی که دوست دارم توی خودم بدم:

اولیش این هست که توی روزهای هفته به مقدار خوبی کار کنم که بتونم آخر هفته‌ها همه‌ی کارها رو ببندم و کنار بذارم. برای این تغییر لازمه تا از روزهای هفته‌ام استفاده‌ی بهینه‌تری کنم.

باید ورزش رو به روتین زندگیم اضافه کنم و غذاهای سالم‌تری بخورم.

به جای دیدن سریال قبل از خواب، مطالعه کنم. این هم مثل اینستاگرام هست. می‌دونم این کار آرامش خوابم رو می‌گیره اما جذابیت سریال اجازه نمی‌ده که ولش کنم.

هر روز قبل از رفتن به خونه و آخرین روز هفته قبل از رفتن به خونه، روز و هفته‌ام رو جمع‌بندی کنم.

قبول کنم که هر تغییر کوچکی احتیاج به زمان و پیشرفت‌های خورد خورد داره. یک روزه و یک شبه نمی‌شه همه‌ی این‌ها رو ایجاد کرد.


دلنوشتهیه دورتغییرهای کوچک
مدتی هست دور شدم. این‌جا از احساسات مختلفی که باهاشون روبه‌رو می‌شم می‌نویسم. از اینکه خونده بشن، خوش‌حال می‌شم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید