ویرگول
ورودثبت نام
یه عاشق با کلی قضاوت
یه عاشق با کلی قضاوت
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

وضعیت من چی بود!

خوب من هم مثل همه افراد دیگه کم و بیش با افغانی ها در ارتباط بودم اما با دید سطحی ، پدرم زمانیکه زمین کشاورزی داشت مدام کارگر افغانی داشتیم و صد البته که کارگرها از لحاظ ظاهر،بهداشت،زبان و.... بسیار متفاوت تر از بقیه بودن ، البته این موضوع به همه افغانی ها بسط داده نمیشه اما قشر عظیمی از کارگرا که من دیده بودم به این صورت بودن و دید من به این صورت بود

دیدم نسبت به افغانی ها مثل خیلی از مردم به صورت سطحی بود ، جوری که اگه یه موقع میفهمیدم مثلا یه افغانی ماشین خریده خندم میگرفت که مگه افغانی ها هم ماشین میخرن ! کلا دید بسیار سطحی و متفاوت

پدرم از 10 سالگی اومده بود شهر و درس خونده بود و کار کرده بود اما هنوز ارتباط تنگاتنگی با روستا داشتیم از لحاظ زمین کشاورزی و یا مناسبات خاص مثل محرم که هر شب میرفتیم ده

پدرم مکانیک ماشین بود و در همین شهر خونه و زندگی ما بود ،مثل اکثر مردمی که توی شهرها زندگی میکنن اما اصالتا برای روستاهای اطراف هستن ، راستی این که یکی میگه من شهری هستم و اصالتم برای شهره ، در هر شهر زیر 5 درصد واقعیت هست و این که کسی اصالت خودشو قایم کنه درست نیست و اشتباه محضه و گرنه اصلتا روستایی بودن یا روستایی بودن عیب نیست!

داداش بزرگم که دیپلم گرفت رفت سربازی و برگشت رفت تو بازار ، اخه شغل فروش جهیزیه یه جورایی تو اقوام مادری من ریشه دوونده و داداشم هم رفت پیش یکی از دایی ها و شد یکی از کسبه جهیزیه سرا

بابام هم مکانیک بود و خودم و بردارم هر دو نرم افزار میخوندیم و باهم پروژه انجام میدادیم ، البته در حدی که بتونیم خرج خودمون رو در بیاریم.اخه از 15 سالگی من کار کردم و درس خوندم، تا 18 سالگی یکم سر کار یکم خونه ، تو تابستون ها سر کار رفتن قوت میگرفت ولی از زمان فوق دیپلم عملا درس شد اولویت دوم و کار شده اولویت اول

اخه اوایل میرفتم سرکار تا کامپیوتر بخرم ... بعد رفتم واسه موتور و...

از لحاظ طبقه خانواده جز طبقه متوسط حساب میشدیم و از لحاظ اعتبار ، بابام اعتبار خوبی داشت.

یادم رفت بگم مادرم وقتی حدود 3 سالم بود بخاطر سرطان فوت کردو بابام با 4 تا بچه (3 پسر و یه دختر) سال بعدش ازدواج کرد و صد البته که بهترین کار رو کرد ! بهترین کار ، درسته مادرم عمرش به دنیا نبود ولی اگه هزار بار هم باز به ایام بعد فوت مامانم برگردم میگم باز بابام ازدواج کنه با این مامانم

عمیقا این مامانم رو مثل مادر واقعی دوستش دارم و بهش هم میگیم مامان و مامانم هم فراتر از هر مادری برای ما مادری کرد و میکنه



سرطاندلنوشتهافغانیسطح زندگی
سلام ،اول از همه بگم تا عاشق نشدی ، نمیتونی عشق رو درک کنی ،فقط قضاوت میکنی ! من یه پسر ایرانی هستم که عاشق یه دختر افغانی شدم و این داستان 100% واقعی هست ،فقط اسم ها و مکانها رو تغییر دادم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید