اولین مواجهۀ من با کتابهای طنز، به زمانی برمیگردد که شانزده ساله بودم. روزی در برنامۀ خندوانه تبلیغ کتاب چهارجلدی «قصههای امیرعلی»، نوشتۀ امیرعلی نبویان، به گوشم خورد و پس از مدتی کتابها را تهیه کردم و خواندم. تابهحال در دورههای طنزنویسی و کارگاههایی که شرکت کردهام، نامی از این کتاب نشنیدهام و شاید کمتر کسی نبویان را بهعنوان طنزنویس بشناسد، اما در آن دوران تبدیل به الگوی من شده بود.
خوبی کتابها این بود که من و خواهر کوچکترم و مادرم، همگی قصههای امیرعلی را میخواندیم و میفهمیدیم و میخندیدیم. شاید از همان جا بود که جرقۀ علاقهام به طنزنویسی زده شد یا حداقل دوست داشتم نویسندهای شوم که همه بتوانند حرفهای مرا بخوانند و بفهمند. تا همین حالا هم از پیچیدهنویسی بهشدت دوری کردهام و آن را امتیازی برای یک نویسنده نمیدانم.
همان روزها بود که کتاب نامآشنای «آبنبات هلدار» را خواندم. جالب است که نام این کتاب را هم در خندوانه شنیدم و موجب شد دومین خاطرۀ خوش از خواندن یک کتاب طنز در ذهنم حک شود و آبنباتهای بعدی و سایر کارهای مهرداد صدقی مانند آخرین نشان مردی و دومین نشان مردی را هم دنبال کنم؛ کتابهایی که خط داستانی بسیار سادهای دارند و قرار نیست خواننده با وقایع عجیب و غریبی مواجه شود، بلکه بار اصلی طنز بر دوش گفتوگوها و دیالوگهای ردوبدلشده بین شخصیتها است.
پس از اینکه وارد دانشگاه شدم، از مطالعۀ کتابهای طنز فاصله گرفتم و درگیرشدن با کار و درس، علاقهام به طنزنویس شدن را از یادم برد؛ تا زمان شیوع بیماری کرونا و اجبار به خانهنشینی و فشار آوردن بیکاری! با یکی از نشریات طناز دانشجویی آشنا شدم و آن شور و اشتیاق دوران نوجوانی را دوباره تجربه کردم، اما این بار دیگر اجازه ندادم از دست برود. شرکت در دورههای طنزنویسی و مطالعۀ منابعی که اساتید معرفی میکردند، باعث آشناییام با نویسندگان و کتابها و مطالب جدیدتر شد و کتابهای خوبی مانند «چگونه با پدرت آشنا شدم؟» و «چرتوپیا» را خواندم و ناگفته نماند که سرکی هم به آثار خود اساتید کشیدم!
کتابهای طنز همچنان نوشته میشوند و محتواهای طنز را هم که به وفور میتوان در فضای مجازی پیدا کرد. حتی این اواخر برخی کتابهای روانشناسی یا آموزشی به چشمم خوردهاند که با حال و هوای طنزآمیز نوشته شدهاند و شوخطبعی نویسنده، موجب جذابترشدن کتاب شده است. طنز میتواند به بهتر جا افتادن مطلب در ذهن مخاطب و جلوگیری از کسلکننده شدن متن کمک کند، اما چیزی که مرا مخصوصاً هنگام تماشای فیلمهای کمدی یا نمکافشانی (!) استندآپکمدیها نگران میکند، رعایت اخلاق در طنز است که به نظر میرسد اخیراً کمی کمرنگ شده باشد و نیاز به آسیبشناسی و مطالعات تخصصیتر دارد.
خنداندن مخاطب تا کجا ممکن است و چه مرزی برای آن وجود دارد؟ آیا میتوان مثل بعضی استندآپکمدیها یا فیلمهای خارجی کاملاً بیخیال ادب و اخلاق شد و انواع شوخیها را پشت سر هم ردیف کرد؟ بعضی مواقع امکان دارد کمدین برای افزایش مخاطبان یا خنده گرفتن هرچه بیشتر، وارد فاز لودگی و شوخیهای جنسی شود؛ چیزی که اساتید در هر دورۀ طنزنویسی که شرکت کردهام، به شدت توصیه به پرهیز از آن کردهاند.
من فکر میکنم بهتر است از زاویهای دیگر به قضیه نگاه کنیم و ببینیم در جهان طنزپردازی، در کدام نقطه ایستادهایم و میخواهیم به کجا برسیم. پشت کردن به اخلاقیات چه عواقب و شاید حتی مزایایی برایمان به همراه دارد و ادامۀ این مسیر چه آیندهای را برایمان رقم خواهد زد؟ به شخصه شیوع این ویروس را نقطه ضعف مهمی در طنزپردازی میدانم و نهتنها مخاطب این جنس کمدی نیستم، بلکه تمام تلاشم بر این است که فاصلۀ ایمنی را از آن حفظ کنم و احتمال ریزش مخاطبان را بپذیرم، اما فاصله گرفتن از اخلاق طنزپردازی را نه.
حالا شما بگویید:
آیا تعیین کردن مرزهای اخلاقی را برای طنز و کمدی میپسندید؟ به نظر شما، رعایت اخلاق در کمدی میتواند باعث بیمزه شدن آن شود؟