دوره اول متوسطه ( به قول بعضیها، راهنمایی) با همه خوشیها و بدیهاش گذشت. کنار کلی آدم زندگی کردیم، یاد گرفتیم و بزرگ شدیم. ولی آیا واقعا رشد کردیم؟
وارد دورهی دوم متوسطه که شدم طبق معمول فکر کردم که اینجا دیگر آخر خط است. فکر میکردم باید حس عجیبی داشته باشم. از همان حسهایی که هنوز منتظرم وقتی هجده سالم شد تجربه کنم. اما ...
انگار تغییرها ناگهانی نیستند و هیچگاه متوجهشان نمیشویم.
به هر حال، بخلاف قسمتهای دیگر قرار نیست خاطره تعریف کنم. قرار نیست که لحظه ورود، اولین اردوی خارج از شهرمون یا هر چیز دیگه ای رو براتون تعریف کنم. قراره که صحبت کنیم. درمورد رشد!
ما آدما بیشتر از چیزی که فکر میکنیم که تحت تاثیر اطرافیانمون هستیم. از دوستام گرفته تا هر کس دیگهای که باهاش سروکار داریم. اون هر کس دیگهای که گفتم برای من میشن بعضی از معلما و مشاورام. آدمایی که قبل از یاددادن مثلثات و فرمول فشار، زندگی کردن رو بهم یاد دادن. یک سال همراهم بودن و همیشه حواسشون بوده که هم خودشون درست رفتار کنن و هم کمک کنن که رفتار ماها بهتر شه.
امسال از هر کسی یه چیزی یاد گرفتم. روابطم بهتر شد، رفتارم با خود تغییر کرد، دوستهای بیشتری پیدا کردم و میبینم که رشد کردم. هیچ حس خاصی ندارم اما وقتی خودمو مقایسه میکنم میبینم که تغییرات مثبتی رخ داده که این یعنی همون چیزی که همهی ما آدما دنبالشیم.
این سیستم آموزشی با همهی بدیهاش بهمون دوست میده، سرسخت بارمون میاره و از حق نگذریم اون آخر آخر میبینیم که خاطرات خوشی رو برامون رقم زده. فارغ از دروس مدرسه، از آدما، از کتابا، از همین پستهای ویرگول، خلاصه از هر موجود جاندار و بیجانی سعی کنید که یادگار بگیرید تا رشد کنید.
تقدیم به همهی کسایی که امسال ازشون یاد گرفتم:)