یک عدد من
یک عدد من
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

من و ویرگول! چی، چرا و چطوری؟

حس زیبای نوشتن. نوشتن هرچی که تو ذهنته! این چیزیه که عاشقم:)
حس زیبای نوشتن. نوشتن هرچی که تو ذهنته! این چیزیه که عاشقم:)

از وقتی که یادم میاد به نوشتن و نویسندگی علاقه داشتم. اما با سنگین‌تر شدن درسای مدرسه، ازش فاصله گرفتم. تا همین چندوقت پیش ....

{دقیقا نمی‌دونم کی اما کمتر از یک ماه پیش:}

داشتم دفاتر و وسایل قدیمیم رو بررسی می‌کردم. توی حس و حال خودم بودم و مثل همیشه همراه با گوش دادن یه موزیک آیندمو تصور می‌کردم. با خودم گفتم: (چه زیبا! یعنی کی میشه به واقعیت بپیونده؟)

و بعد مثل همیشه ابر سیاهی بالای سرمو گرفت. یاد نمره‌ی بد کوییز ریاضی روز قبلش افتادم و توی دلم خالی شد. داشتم به این فکر می‌کردم که شاید همه‌ی اینها فقط یه توهمه و من هیچی نیستم و هیچی هم نمیشم:(

درهمین حین چشمم به دفتری خورد که سال قبل برای پناه بردن از سختی و درگیری ذهنم درمورد انتخاب رشته توش کلی با خودم و خدای خودم حرف زده بودم. معطل نشدم. سریع رفتم بهترین خودکاری که داشتم رو پیدا کردم و هرچیزی که داشتم بهش فکر می‌کردم تبدیل شدن به جملاتی روی یک دفتر قدیمی.

حالم بهتر شد و تازه اون حس زیبای نوشتن رو دوباره احساس کردم. از فردای اون روز، تصمیم گرفتم که هر روز ژورنال بنویسم. اینکارو کردم. تا همین امروز که ...

با ویرگول آشنا شدم!

همیشه دوست داشتم که درمورد افکارم با بقیه صحبت کنم. توی اینترنت دنبال حرف‌های نوجوونای هم‌سن و حال خودمم که ببینم تنها نیستم؛ که مطمعن بشم همه‌ی این چیزها طبیعیه و وجه مشترک ما نوجووناست.

پس شروع کردم به نوشتن توی ویرگول. تا دوستای جدید پیدا کنم، از تجربیات و افکار و زندگیم بگم و هرچی که بلدم رو یاد بدم و هرچقدر که می‌تونم چیزای خوب یاد بگیرم:)

پس رفیق، یه موسیقی خوب، یه خوراکی یا نوشیدنی خوشمزه و یه جای گرم و نرم آماده کن که از زندگی همدیگه حرف بزنیم و کلی چیز یادبگیریم!



راستی، سلام ویرگولی‌ها :)


پ.ن: این داستان براساس واقعیت و البته به برای دلنشین شدن همراه با کمی تغییر بود.

ویرگولنوشتنشروعنوجوانتازه کار
یه نوجوون دغدغه‌مند و سمپادی که دوست داره هر لحظه به خودش و دیگران کمک کنه?!sepanta.sh1386@gmail.com?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید