مدتی پیش تصمیم گرفتم نوشتن و بلاگ کردن رو شروع کنم و از اون روز تا الان که دارم این مطلب رو مینویسم حدودا یک سال میگذره. کمال گرایی شدید من باعث میشد هربار به دلیلی این کار (و خیلی کارهای دیگه ) رو عقب بندازم. اما امروز تصمیم گرفتم این کمال گرایی رو بهانه و موضوعی برای نوشتن اولین متنم بکنم و کمی راجع بهش باهاتون صحبت کنم.
تو دوره نوجوونی اگر ازم میپرسیدن ویژگی های مثبتت رو بگو قطعا یکیش کمال گرایی بود! اون زمان اینکه علاقه دارم همه چیز حتما باید بهترین حالتش رو داشته باشه و بهترین نتیجه رو بده به نظرم نکته خوبی بود. منطقی هم به نظر میرسید به هر حال دوست داشتم همه کارهام "بهترین" و "خوب" و "کامل" باشه و دوست داشتم به "کمال" برسه. این همه صفت خوب پس لابد کمال گرایی هم چیز خوبیه!
اما اینطور نبود، دوره نوجوونی تموم شد و زمانی رسید که باید دست به عمل میزدم و زندگیم رو شکل میدادم و اینجا بود که فهمیدم کمال گرایی نه تنها صفت جالبی نیست بلکه یکی از بزرگترین موانع زندگیه.
ده ها ایده ، پروژه ، برنامه و هدف هر روز بدون عمل میموند چون به نظرم هنوز نیاز داشت بهتر و کامل تر بشه. ماه ها و حتی سال ها میگذشت و هر کدوم از اون کارها یا شروع نمیشد یا تو مراحل ابتداییش متوقف میشد.
در حال حاضر همچنان با این معضل دست و پنجه نرم میکنم و مطمئنم راه های دیگه ای غیر از مطالبی که میخوام بگم وجود داره اما این ها راه هاییست که تا اینجای مسیر به من کمک کردن :
قیاس نابجا تو عقب انداختن خیلی کارهام موثر بود. تو هر کاری خودم رو با اساتید و بهترین های اون حوزه مقایسه میکردم چون دوست داشتم مثل اون ها بشم اما مسئله ای که فهمیدم اینه که اون ها از روز اول تو این سطح نبودن و یک روزی با کلی نقص و ضعف شروع کردن و بعد از کلی زمان و تلاش به اونجا رسیدن.
قطعا اولین تلاش من کیفیت آخرین کار اون افراد رو نداره پس اگر میخوام زودتر مثل اون ها شم پس باید زودتر اولین حرکتم رو انجام بدم و نقص های احتمالیش رو بپذیرم.
اینکه دوست داشته باشید نتیجه کارتون خوب باشه ایرادی نداره اما دنبال بهترین نباشید. به اندازه کافی خوب بودن کافیه. اگر یک کار رو بتونیم بارها به خوبی انجام بدیم قطعا یه روزی میتونیم بهترین هم باشیم اما از اولین قدم باید به خوب قانع بشیم.
یکی از چیزهایی که به کمال گرایی من خیلی دامن میزنه ترس از شکسته. این ترس باعث میشه که قبل از شروع یک کار ، اون رو تو ذهنم و روی کاغذ اونقدر به کمال نزدیک کنم تا ریسک شکستش به کمترین حالت برسه. اما این اتفاق هیچوقت نمی افته و بعد از مدتی حسرت این میمونه که اگر فلان موقع فقط شروع کرده بودم الان خیلی پیشرفت کرده بودم و شاید بهترین بودم!
وقتی حس میکنم مدت زیادی رو دارم به برنامه ریزی و به کمال رسوندن کاری میکنم تمام سعیم رو میکنم که کم و کاستی های احتمالی رو بپذیرم و شروع به انجام اون کار کنم. مثلا درست کردن اکانت ویرگول و نوشتن همین متن که بالاخره بعد از یک سال انجامش دادم!
شما هم اگر مثل من با این موضوع مواجهید دست به کار شید و اون کاری که به خاطر کمالگرایی چند وقته عقب میندازید انجامشش بدید! حتی یک قدم کوچیک فقط برای شروع.
اگر راهی بوده که برای مقابله با کمال گرایی بهتون کمک کرده یا پیشنهادی برای بهبود نوشته هام دارید خوشحال میشم باهام در میون بزارید :)