نمایش نیلووا تجربهای بود که در خلال طراحی و کارگردانی آن با مسئلهای اساسی روبهرو شدم، چگونه میتوان ساختارهای ذهن، خاطره، رویا و تاریخ را در یک فرم واحد گردآورد، بیآنکه روایت به تکزاویهگی یا توضیحگویی تقلیل یابد؟ همین پرسش باعث شد به اصول کوبیسم نزدیک شوم؛ نه بهعنوان یک مکتب قطعی در تئاتر، بلکه بهعنوان رویکردی برای دیدن جهان از زاویههای متعدد مورد بررسی قرار دادم و در این مقاله شرح میدهم که چگونه عناصر روایی، میزانسن، طراحی صحنه و شخصیتپردازی نیلووا بر اساس همین نگاه چندوجهی شکل گرفتهاند.
هنگام کار روی متن نیلووا، متوجه شدم که فرم خطی و واقعگرایانه نمیتواند فضاهای چندلایه اثر را در خود جای دهد؛ فضاهایی که میان رویا، خاطره، تاریخ و اکنون حرکت میکنند. در جستوجوی زبان مناسب برای این جهان، با اصول کوبیسم مواجه شدم؛ اصولی که بیشتر در نقاشی میشناختم، اما در فرایند تمرینها دیدم که میتوانند پایهی شکلگیری یک ساختار نمایشی باشند.
این نوشته نه برای توجیه انتخابها، بلکه برای توضیح روندی است که طی آن نیلووا به سمت رویکردی کوبیستی حرکت کرد. بنابراین مقاله حاضر را به سه بخش تقسیم:

برای من، کوبیسم یک سبک تزئینی یا جلوهگری بصری نیست. آنچه مرا به این سبک جذب کرد این سه امکان بود:
دیدن همزمان چند چهره از یک موقعیت
پذیرش چند روایت در یک زمان واحد
شکستن واقعیت برای رسیدن به معنایی عمیقتر
در برخورد با جهان نیلووا که ترکیبی از ناخودآگاه، تاریخ بومی، اسطوره و روانشناسی است این شیوه را بهترین راه برای آشکار کردن لایههای پنهان شخصیتها دیدم.
در روایت نیلووا، زمان به شکل خطی حرکت نمیکند. هنگام نوشتن و کارگردانی، برایم مهم بود که:
رویا و کابوس با واقعیت در یک سطح قرار بگیرند
گذشته و اکنون بدون فاصلهی رسمی گفتگو شود
یک رخداد از چند زاویه دیده شود
فکر میکنم این ساختار کمک میکند تا بیننده درگیر فرایند کشف شود، نه پذیرش یک روایت کاملشده، به همین دلیل، روایت اثر را به شکل موزاییکی و چندلایه چیده شد چیزی که بعدها فهمیدم با ماهیت کوبیسم همخوان است.
در لحظههای تمرین، اغلب متوجه میشدم که شخصیتها در نیلووا فقط یک وجه ندارند. نیلوفر در صحنه به صورت نسخهی اکنونی، نسخه کابوسی و نسخه تاریخی در کوه های گسیکان حضور پیدا میکرد پس بجای حذف این تضادها، تصمیم گرفتم اجازه دهم این نسخه ها همزمان دیده شوند این همزمانی به من امکان داد تا تجربه درونی شخصیت ها را ملموس تر کنم نه صرفا در دیالوگ خلاصه کنم.
در طراحی فضا، تلاش کردم مکانها به شکل طبیعیگرا ساخته نشوند برایم مهم بود که اشیا چند معنا داشته باشند، فضا در هر لحظه بتواند تغییر هویت بدهد، احجام، نور و سایه، ساختاری ذهنی بسازند نه یک مکان ثابت، این رفتار به اعتقاد من کمک کرد تا نمایش از حد بازنمایی صرف عبور کند و به فضای ادراکی نزدیک شود جایی که ذهن تماشاگر فعالانه شکل ها را تکمیل میکند.

در میزانسن، از الگوی کلاسیک که معمولا یک نقطه تمرکز اصلی ایجاد میکند فاصله گرفتم شاید اوایل که تلاش میکردم به رویکردی مستقل برسم چنین مشکلی را مشهود میدیدم اما رفته رفته این مورد را تقویت کردم و از الگوی کلاسیک فاصله گرفتم
این تصمیم سه دلیل داشت:
1. منعکس کردن درهمتنیدگی زمانها
2. ایجاد همزمانی چند لایهی معنایی
3. تاکید بر نگاه چندزاویهای
یعنی در برخی صحنهها، دو یا سه سطح معنا بهطور همزمان روی صحنه حضور داشتند مثلاً لحظهای که نیلوفر در گالری حاضر است، همزمان کابوس او در یک گوشه زنده میشود و شاید همزمان ناخداگاه و روان شخصیت ها وارد یک جنگ روانی با خودشان می شوند
یکی دیگر از چالشهای اصلی من، ترکیب لایهی تاریخی حماسه زنان لرده و واقعهی ۱۲۹۷ که در بحبوبه جنگ جهانی اول در روستایی به اسم لرده در شهرستان دشتستان استان بوشهر رخ داد با جهان روانشناختی نیلوفر بود. کوبیسم این امکان را فراهم کرد که این دو لایه نه تنها به شکل فلشبک، بلکه در کنار هم و بر هم اثرگذار نشان داده شوند. این وضعیت چندلایه به من اجازه داد واقعیت روانی شخصیت را بدون توضیح مستقیم بازتاب دهم.
نیلووا از ابتدا قصد نداشت یک نمایش با رویکرد کوبیستی باشد. اما در فرایند تمرینها، پیدا کردن فرم و ساختار، و در مواجهه با پیچیدگی روایت و شخصیتها، به این نتیجه رسیدم که رویکرد کوبیستی بهترین امکان برای نمایش جهانی است که میان ذهن، تاریخ، کابوس و اکنون در نوسان است به همین جهت اجرای بعدی نمایش نیلووا نزدیکتر به این جهان فکری من است.

کوبیسم بهعنوان یکی از مهمترین جنبشهای هنری قرن بیستم، با تاکید بر چندوجهیبودن واقعیت، گسست از بازنمایی تکزاویهای و پرداختن به ساختارهای هندسی و تکهتکه، تاثیری عمیق بر هنرهای مختلف گذاشت. اگرچه این مکتب در نخستین ظهور خود در نقاشی تثبیت شد، اما اصول بنیادین آن در تئاتر، ادبیات و معماری نیز حضور یافته است.
حضور کوبیسم در تئاتر، برخلاف نقاشی، کمتر مورد توجه نظریهپردازان قرار گرفته است. با این حال، از اوایل قرن بیستم، آثار هنرمندانی مانند گیوم آپولینر، پابلو پیکاسو (در طراحی صحنهی نمایشها و بالهها)، آنتونن آرتو و گروههای آوانگارد اروپایی، نشان میدهد که این جنبش صرفاً محدود به بوم نقاشی نمانده است. کوبیسم در تئاتر نه یک مکتب رسمی، بلکه نوعی رویکرد زیباییشناختی و ساختاری است که جهان را از زاویههای متعدد، گسسته و چندوجهی مینگرد.
در نیلووا من تلاش داشتم رفته رفته به این رویکرد نزدیکتر شوم اینکه تا چه حد توانسته ام و موفق بوده ام شاید بتوان گفت در روایت و میزانسن تلاش های خوبی را انجام دادم اما چیزی را که دریافتم و مورد تحقیق قرار دادم را در ادامه با شما به اشتراک میگذارم.
کوبیسم در نقاشی بر اساس این ایده شکل گرفت که واقعیت چند بُعد دارد اشیا و چهرهها را میتوان همزمان از چند زاویه دید و فرمها به احجام هندسی ساده تبدیل میشوند (مکعب، مخروط، استوانه) این نگاه بعدها وارد معماری، موسیقی، ادبیات و تئاتر شد.
در تئاتر، کوبیسم یعنی نمایش دادن واقعیت از چند زاویه همزمان مثلاً یک صحنه میتواند هم گذشته باشد و هم حال، هم رویا باشد و هم واقعیت، هم اتاقی واقعی باشد و هم نمادی از ذهن شخصی باشد و شکستن خط روایت یعنی روایتها تکهتکه، غیرخطی و چند وجهی میشوند. در این حالت واقعگرایی و نزدیک شدن به ذهن در یک صحنه قرار میگیرند و آنچه ما از واقعیت بیرونی میبینیم در برابر با واقعیت درونی شخصیتها قرار میگیرد. جلوههای هندسی و فرمگرایانه در بازی و صحنه دیده می شود.
کوبیسم بر پنج اصل زیر استوار است:
1. چندوجهیسازی واقعیت: نمایش همزمان چند زاویه و چند بُعد از یک رویداد
2. شکستن پرسپکتیو کلاسیک: نقض تکزاویهگی و پذیرش چند دیدگاه همزمان
3. ساختارشکنی و قطعهقطعه کردن فرم: تبدیل واقعیت به واحدهای کوچکتر معنایی
4. حذف بازنمایی طبیعیگرا: دور شدن از شباهتسازی و رفتن بهسوی مفهومگرایی
5. هندسیسازی فضا: تبدیل فرمها به احجام زاویهدار و سادهشده

در میزانسن کوبیستی، کارگردان تلاش میکند فضا یا روابط را از یک زاویه واحد نبیند.
ویژگیهای میزانسن کوبیستی:
1. حرکتهای تکهتکه، زاویهدار، شکسته (حرکات صاف نیستند)
2. چندرسانهای: همزمان صدا و تصویر از زوایای مختلف
3. چند نقطهی تمرکز در صحنه (نه فقط یک نقطهی کلاسیک)
4. تقارن و شکست تقارن
5. ایجاد چند لایهی زمانی یا مکانی روی یک صحنه
6. بازیگرها گاهی خودشان اشیا یا فرم میسازند (مثلاً با بدنشان)
نمونهی خیلی واضح در میزانسن کوبیستی ممکن است یک بازیگر در همان لحظه، هم نقش اکنون شخصیت را بازی کند هم نوجوانیاش را یا دو بازیگر دو نسخه از یک شخصیت باشند که با هم حرف میزنند.
این بخش بیشترین تاثیر را از نقاشی کوبیسم گرفته است و میتوان عناصر طراحی صحنهی کوبیستی را به شکل زیر اشاره کرد:
1. حجمهای هندسی (مکعب، هرم، استوانه)
2. چند وجهی بودن عناصر صحنه: یک تخت، هم تخت است هم کوه، هم قاب عکس که بسته به زاویهی دید دارد
3. سطوح شکسته، چند تکه و رنگهای با کنتراست
4. نقاشی یا پروجکشن چهرهها به شکل چند لایه
5. پرسپکتیوهای غیرواقعی یا چندگانه
6. غیرطبیعی بودن تناسبات: مثلاً یک درب کوچکتر از بازیگر، صندلی بزرگتر از حد معمول
هدف از این نوع طراحی صحنه خلق فضایی است که نشان بدهد واقعیت تنها یک بُعد ندارد.
بازیگر در این شیوه حرکات شکسته و زاویهدار دارد از یک زاویهی احساسی وارد میشود و ناگهان تغییر وجهه میدهد همزمان چند لایه از شخصیت را نشان میدهد احساسات را تجزیه شده و پارشده بازی میکند برای نمونه یک بازیگر در حین حرف زدن ناگهان از اوج گریه به یک خندهی سرد میرسد، بعد بدون فید، بیاحساس میشود. هیچچیز روان نیست و فرم شکسته است.
باید بگم در این گونه متن ها چنین ویژگیهایی وجود دارند که جملات چندلایه و چندمنظوره هستند دیدگاههای متعدد یک شخصیت بهصورت همزمان مطرح می شود زمان به شکل تکهتکه است و پیوندهای معمول صحنهها حذف می شوند حتی گاهی شاهد ورود ناگهانی رویا یا خاطره بدون مقدمه به یک صحنه هستیم

در تئاتر، این اصول به شیوههای زیر بروز یافتهاند: روایت غیرخطی و چندزمانه، وجود چند نسخه از یک شخصیت، تداخل رویا، کابوس و واقعیت، طراحی صحنهی هندسی و چندلایه، میزانسنهای چندکانونی، بازیگری با حرکتهای شکسته چندزاویهای و چندلایهی روانشناختی این ویژگیها زمینه را برای تئاتری فراهم کردهاند که هم از لحاظ بصری و هم از لحاظ معناشناختی چندبُعدی بشود
قطعا پاسخ بله است بویژه در تئاتر تجربی، تئاتر فیزیکال، تئاتر روانشناختی (مثل کاری که من در نیلووا انجام دادم) و در طراحی صحنهی مینیمال و مفهومی کاربردی است اتفاقاً شیوهی کوبیستی به شدت برای نمایشهایی که چندلایهاند، ذهن و ناخودآگاه دارند، شخصیتها چند وجه دارند و زمان شکسته است خیلی مناسب است.
نه، لازم نیست تصاویر و صحنهها شبیه نقاشیهای کوبیسم باشند. همین که روایت، ساختار، زمانبندی و زاویهدیدها چندپاره، همزمان و چندلایه است، کاملاً میتوانیم بگوییم رویکرد اثر کوبیستی است.
چرا نیازی نیست زیرا کوبیسم یک رویکرد است، نه فقط یک سبک بصری. در تئاتر، وقتی از رویکرد کوبیستی صحبت میکنیم، منظور این است که چند زاویه از یک حقیقت بهطور همزمان یا درهمتنیده نشان داده میشود. زمان و مکان خطی نیست و قطعهقطعه میشود. شخصیتها چندتکهاند؛ مثل وجوه مختلف یک شی هستند بنابراین بین واقعیت و ذهن و رویا مرز قاطع وجود ندارد.
فقط در صورتی که خودتان بخواهید تاکید کنید اما بایدی نیست. در تئاتر مدرن، بسیاری از کارگردانها از کوبیسم فقط در ساختار روایت استفاده میکنند، نه در طراحی صحنه مثلاً جابهجایی ناگهانی زمان و مکان، دیدن یک شخصیت از دو زاویهٔ متفاوت، روایت از چند سطح همزمان، یا شکستن واقعیت به چند پارهی مجزا، اینها خودشان کافی است که نمایش کوبیستی باشد، بدون اینکه صحنهها شبیه تابلوهای پیکاسو بشوند.

نمایش نیلووا در آغاز مسیر خود تنها یک طرح کوتاه برای جشنوارهی تئاتر کارگاهی بود ایدهای اولیه که روی صحنه، نسخهای فشرده و تجربی از آن اجرا شد. همان اجرای کوتاه نخست برای من نقطهی شروعی بود تا امکانهای پنهان در ساختار روایی، جهان ذهنی شخصیتها و ظرفیتهای فرمی اثر را بهتر ببینم. بهتدریج این طرح اولیه گسترش یافت و لایههای تازهای از روایت، زمان و فضا به آن افزوده شد.
نیلووا با استفاده از یک رویکرد کوبیستی در روایت، واقعیت، ذهن و تاریخ را به چند وجه تقسیم میکند و تماشاگر را در کنار هم گذاشتن این وجوه شریک میکند، بدون آنکه به یک فرم بصری صریحا کوبیستی وابسته باشد
تا زمان نگارش این مقاله، نیلووا دوازده اجرای عمومی را پشت سر گذاشته است؛ نمایشی که در شهر بوشهر شکل گرفت و در طول این مسیر بارها بازنویسی، بازتعریف و تکمیل شد. تمام این تغییرات با این هدف انجام شد که اثر در چارچوب زیباییشناسی مدنظرش یعنی رویکرد کوبیسم در تئاتر هر بار شفافتر، کاملتر و منسجمتر ظاهر شود.
در سال ۱۲۹۷ شمسی، همزمان با شرایط بحرانی جنگ جهانی اول، روستای کوچک لرده در شهرستان دشتستان استان بوشهر شاهد یکی از شگفتانگیزترین لحظات مقاومت مردمی در تاریخ جنوب ایران بود. در زمانی که نیروهای آشغالگر برای گسترش نفوذ خود به جنوب کشور پیشروی میکردند، گروهی اندک و انگشتشمار از زنان لرده دست به اقدامی زدند که نامشان را در حافظهی تاریخی منطقه حک کرد.
این زنان با وجود شمار بسیار کم بیهیچ پشتیبانی نظامی و تنها با اتکا به شجاعت و هوشمندی جمعی خود در برابر نیرویی مجهز و سازمانیافته ایستادند. ابتکار عمل آنان از کمینکردن در ارتفاعات، کل کشیدن، استتار محلی و استفاده از زمینهای ناهموار، چنان غافلگیرکننده و هوشمندانه بود که دشمن را دچار سردرگمی و هراس کرد و در نهایت نیروهای متجاوز را وادار به عقبنشینی و فرار ساخت. این رخداد بیش از آنکه فقط یک واقعهی نظامی باشد، گواهی بر نقش تاریخی زنان در دفاع از سرزمین و هویت محلی است؛ نقشی که اغلب در روایتهای رسمی تاریخ کمتر دیده شده، اما در حافظهی مردم بوشهر و دشتستان زنده مانده است.
روایت نیلووا از دل یک پیشینهی روانشناختی شکل میگیرد که در آن زخمهای فردی، با حافظهی جمعی و تجربههای تاریخی زنان درهم تنیده شدهاند. شخصیت نیلوفر همچون نمونهای کلاسیک از خود زخمخورده، درگیر کابوسها و تصاویر گسستهای است که از ترومای کودکی سرچشمه میگیرند؛ اما تنها به تجربهی فردی محدود نمیمانند. خاطرهی زنان لرده در سطح ناخودآگاه جمعی او عمل میکند و به شکل رویا، سایه و تصویرهای نمادین بازمیگردد. از نگاه یونگی، این نوع تداخل میان تجربهی فردی و اسطورهی جمعی، نشانهی فعالشدن آرکتایپهای زنانه است؛ آرکتایپهایی که انرژی مقاومت، شهامت و بازسازی را در روان فردی بیدار میکنند. به همین دلیل، حضور مروا در نمایش تنها یک ارجاع تاریخی نیست، بلکه تجلّی ناخودآگاه جمعی و حافظهی نسلی است که هنوز در روان زنان امروز جریان دارد.
از سوی دیگر، فرآیند روانکاوانهای که نیلوفر و روانکاوش طی میکنند، مسیری مشابه فردیتیابی دارد؛ سفری درونی که از انکار و فرار آغاز میشود و با مواجهه با سایه و پذیرش بخشهای تاریک خود ادامه مییابد. سایه در این نمایش، همان بخش سرکوبشدهی روان است که ریشه در خشونتهای تجربهشده، ترسهای منتقلشده و خاموشی تاریخی زنان دارد. ورود خاطرهی زنان لرده در بستر روانشناختی اثر مانند نیرویی عمل میکند که نیلوفر را به سمت پایداری و بازسازی خود هدایت میکند. بدین ترتیب، نمایش نیلووا تنها یک روایت تاریخی یا درمانی نیست؛ بلکه پلی است میان روان فردی و روان جمعی، جایی که زخمها و صداهای فراموششده دوباره شنیده میشوند و امکان ترمیم از طریق آگاهی، هنر و یادآوری فراهم میشود.

نویسنده و کارگردان: یوسف علی پور
بازیگران:
- نیلوفر: رقیه زارعی
- مروا: زهرا آران / سعیده بن هلال
- میترا: سارا پورقلی / زهرا غلامعلی دخت / محبوبه نعمتی زاده / غزل شنبدی
- سایه: ارشیا خواجه / سارینا معجزی
عوامل:
دستیار کارگردان: پریسا جعفری
مشاور و روابط عمومی: گلناز نیسنی
مدیر صحنه: حمیدرضا فولادی / آوا شفیعی
طراح لباس: آهو اسدی
طراح چهره: سارا پورقلی
صدا و موسیقی: بردیا بهرام نژاد / آرین دهقان / یوسف علی پور
اپراتور موسیقی: حسام سلیمانی
گرافیک و طراح پوستر: آرین فیروزی
نقاش آثار صحنه: محمد لک
عکاس و تندوینگر: رضا باقرزاده / شیوا محمدی
دستیار گریم: ریحانه بندر ریگی
منشی صحنه: رعنا الیاسی
طراح نور: حمیدرضا فولادی
طراح صحنه: یوسف علی پور

نیلووا تلاش دارد شکلی از دیدن را پیشنهاد بدهد که هم ذهن را روشن کند و هم تاریخ را دوباره زنده نگه دارد آنچه در نهایت برای من اهمیت پیدا کرد، نه کامل بودن اجرا، بلکه شکلگیری گفتوگویی تازه میان مخاطب و اثر بود؛ گفتوگویی که در آن هر تماشاگر قطعات جداگانه روایت را به شیوه خود کنار هم میگذارد و معنایی شخصی میآفریند. اگر کوبیسم تلاش میکند حقیقت را در چند تصویر بشکند و دوباره بسازد، نیلووا نیز تلاشی بود برای بازسازی حقیقتی که میان رویا و واقعیت، میان زنان امروز و زنان ۱۲۹۷، و میان زخم و رهایی حرکت میکند. شاید ارزش این مسیر در همین باشد که هنوز هم ادامه دارد در هر اجرایی، در هر نگاه تازه، و در هر تفسیری که تماشاگر با خود از سالن بیرون میبرد.