از وقتی یادم میآد تصورم اینه رفیق خوبیام. خیلی هم براش تلاش کردم. بیشتر از تصورتون هم در این مسیر آسیب دیدم. به اندازهای که بشه برای یه خونواده دوازدهنفره پناهندگی گرفت.
اما! در آستانه ۲۸ سالگی فهمیدم به هدفم در کیفیت رفاقت رسیدم. ولی هدف خدمت به خلق نیست :) این صرفاً نتیجهست. هدفم این بوده که با صفت «رفیق خوب» شناخته بشم و بهاش رو هم در حد توان پرداختم. بهایی بسیار بسیار سنگین.
هر وقت در مواجهه با دیگران احساس کردید، ضربه خوردید و قدرتون رو نمیدونن، هدفتون رو بازنگری کنید و بعد غر بزنید. شاید منتی سر کسی نباشه. خیلی وقتها میتونستید عقبنشینی کنید یا حتی مؤدبانه شخصی رو رد کنی؛ البته چیزی از رنج اون کم نخواهد کرد.
اما اگر خواستید همیشه خوب و مهربون شناخته بشید و نگاه کسی از شما برنگرده، بپذیرید که آسیب میبینید. پس مسئولیت رفتارهای خوبتون رو بپذیرید.
ما صفاتمون رو خودمون انتخاب میکنیم، میسازیم و طبق اونها عمل میکنیم. هیچ داشتهای هم بیبها به دست نمیآد...
حتی اگر این صفت «میانهروی» باشه، خیلی وقتها درک نخواهد شد. متهم میشید و میشکنید. این انتخاب خودتونه!