برای صبح دل انگیز بهار:
سلام نورانیترین، بارانیترین
میدونستی خیلی زیبایی..صبح های بهار دقیقا مثل عطر بهارنارنجِ کوچههای شیرازِ
شبیه بوی دریا تو شبای سرد زمستون
شبیه صدای پرنده ها تو جنگل های هیرکانی شمال
شبیه نمِ بارونِ شبای پاییز
شبیه گره زدن سبزه سیزده به در
شبیه دراز کشیدن روی طبیعت و نگاه کردن به آسمون تابستونِ
شبیه صدای قل قل سماور مادربزرگ
حتتتتتتتی!..شبیه به صدای قل قل سماور کافه کتاب فرهنگ زنجان..آخه میدونی من دانشگاه زنجان درس خوندم😊
روزهایی بود خیلی خیلی از نور زندگی دور شده بودم
و کافه کتاب فرهنگ زنجان به من نور میداد..
یادمه یه روز رفته بودم کافه کتاب، نشسته بودم کتاب میخوندم(با یک کیک که بدون چای سفارش داده بودم،آخه وضع مالیم خرااااب بود👀) که صدای قل قل سماور منو به وجد آورد(بعد از مدت ها حس دلنشینی داشتم)
به خانوم صاحب کافه گفتم چقدر صدای سماور قشنگه
خیلی تعجب کرد و گفت واقعاااا؟آخه هرکی میاد زیاد خوشش نمیاد، ممنونم که اولین نفری هستی که این حرفو زدی(گمونم کمی برای صدای سماور دچار تنش بود)
اومد کنارم نشست گفت چرا چای نگرفتی؟رفت و برام یه فنجون چای مجانی آورد.
اووووف، چقدر مزه داد☕
بعدشم سفره دل همو برای هم واکردیم و کلی حرف زدیم و منِ تنها دیگه دوست پیدا کرده بودم
میبینی بهار جان، تو میتونی باعث بشی خاطرات زیبا از دل سالهای دور از درون صندوقچه های خیلی وقت پیش قفل خورده بیرون بیاد..
تو قشنگی...خیلی قشنگ🌱🍃