«باد شال را روی شانههایش تاب میداد. راه باریکه پر بود از گل کاغذیهای سرخابی. درخت بید مثل زنی که از غصه گیس بکند آشفته بود و کلافه. قطرههای باران به زمین نرسیده بخار میشدند و آسمان سرخِ سرخ بود. »
کتابی که این ماه باید میخوندیم از بین کتاب هایی بود که برنده جایزه شدند ، برای من سخت بود از این جهت که باید نسبت به ماه های قبل بیشتر برای انتخابش وقت میگذاشتم و واهمه داشتم کتابی که انتخاب میکنم سبکی نباشه که دوست داشته باشم.
بعد دو سه روز که تمام کتاب های جایزه داری که داخل وبلاگ طاقچه دسته بندی کرده بودن، گشتم، در آخر کتاب چراغ ها را من خاموش میکنم نوشتهی خانم زویا پیرزاد را انتخاب کردم و واقعا از انتخابم راضی هستم.
«شعر هایش را دوست داشت. می گفت از دل گفته. خودش هم همیشه از دل گفت. هیچکس نفهمید. »
داستان درمورد زنی بنام کلاریس که در تمام زندگی سعی کرده خواهر، مادر، دختر و همسر عالی ای باشه و در اکثر موارد اطرافیان رو به خودش ترجیح داده یا بهتر بگم خودش رو وقف دیگران کرده.
کلاریس دو تا دختر دوقلو بامزه و یک پسر که از دوقلو ها بزرگتر هست داره .
کلاریس و خانوادهاش در آبادان زندگی میکنند. زندگی کلاریس بسیار آرام و روتین گاهی هم خسته کننده هست و البته زندگی تا اونجایی آروم و بدون هیجان برای کلاریس میمونه که همسایه روبرویی از آنجا میروند و آدم های جدید و البته عجیب به آنجا میآیند.
خانواده کلاریس ارمنی هستن و خیلی کم درمورد اتفاق هایی که برای ارمنی ها افتاده در کتاب نوشته شده و بنظرم این نوشتن ها انقدر با دقت و به اندازه هست که ذهن رو از داستان دور نکنه.
خط داستانی کتاب بسیار آرام، لذت بخشه.
تا حالا فکر نمیکردم خوندن روزمرگی های یک آدم که اتفاق خیلی عجیبی هم قرار نیست توش بیفته انقدر لذت بخش باشه.
من با کلاریس غمگین شدم، شاد شدم ، عاشق شدم و حتی گاهی ترسیدم...و در آخر آرزو کردم کاش کتاب بیشتر بود.
خواندن این کتاب رو به آدم هایی توصیه میکنم که عاشق خواندن داستان های بلند با خط داستانی تقریبا ملایم، بدون بالا و پایین باشند.
«و ما را در آزمایش میاور بلکه از شریر ما را رهایی ده. »
در آخر آرزو میکنم تمام زن هایی مثل کلاریس یا اصلا تمام آدم ها متوجه این بشن اگر خودشون رو دوست داشته باشند و برای خودشون وقت بگذارند، اطرافیان هم دوستشون دارند. و امیدوارم ی زمانی نرسه که مثل کلاریس به خودمون بیایم و ببینیم انقدر خودمون رو دوست نداشتیم که بقیه هم بخاطر خودمون دوستمون ندارند.
«غذای خوب و بد یعنی چی خانم وسکانیان؟ روی خوش و نیت پاک بس! زن من نان و پنیر را هم طوری به خورد ما میدهد که خیال میکنیم چلو کباب میخوریم. نیت که پاک بود و لب خندان، ویتامین هم به بدن میرسد. »
افتخاراتی که کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم کسب کرده به این شرح است:
برندهٔ جایزهٔ بیستمین دورهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران بهعنوان بهترین رمان - سال ۱۳۸۱
برندهٔ لوح تقدیر نخستین دورهٔ جایزهٔ ادبی یلدا - سال ۱۳۸۱
برندهٔ جایزهٔ مهرگان ادب بهعنوان بهترین رمان - سال ۱۳۸۱
برندهٔ دومین دورهٔ جایزهٔ بنیاد هوشنگ گلشیری بهعنوان بهترین رمان - سال ۱۳۸۱