من به نوشتن علاقه مند هستم و معمولا در طول روز موضاعاتی که ذهنم رو درگیر می کنند را یادداشت می کنم.
امروز داشتم دفتر یادداشتم را چک می کردم، بیشتر راجع به کارهایی نوشته بودم که دوست داشتم انجامشان بدهم اما هیچ وقت انجامشان نداده بودم و یا موارد دست نایافتنی ام.
در بین این همه نوشته که در آن ها معمولاً از خودم گلایه کرده بودم بابت اهداف به مقصد نرسانده ام، فقط یکبار نوشته بودم که فلان کارها را انجام دادم، با فلان افراد مهم مذاکره کردم و به خودم افتخار می کنم که توانستم این کارها را به خوبی و درستی پیش ببرم.
اما چرا فقط یکبار از خودم تشکر و قدردانی کرده بودم؟
آیا من فقط یکبار کاری انجام داده بودم که در خور قدردانی بود؟
پس چرا تابحال کارهایی که لایق قدردانی بودند و من انجامشان دادم را جدی نگرفتم؟ و بارها و بارها کارهای نکرده ام را در محضر خودم و دیگران اعتراف کردم و خودم را سرزنش کردم و برچسب هایی مثل تنبلی و ... رو هم روی خودم گذاشتم...
چندروز پیش سمیناری در حوزه تحول فردی و سازمانی شرکت کرده بودم و یکی از موضوعاتی کهه در انجا مطرح شد و مورد توجه من قرار گرفت،
این بود که آدم ها دو نوع ترس مهم در زندگیشان دارند:
1. من کافی نیستم.
2. من ارزش مورد علاقه قرارگرفتن را ندارم.
در همان لحظه چراغ هایی در ذهن من روشن شدند....
آره، دقیقاً این همون حلقه مفقوده ذهن من بود و ندایی در دلم شنیدم...
تو ارزش مورد تشویق قرار گرفتن را نداری
و با این دو ترسی که در ناخودآگاهم داشتم همیشه تحت هر شرایطی به خودم ثابت می کردم که من کافی و ارزشمند نیستم.
به قول دکترشیری: "بارها در کار خودم درخشیده ام ولی صدایی در درونم میگه اینها موقتیه و بالاخره گندش جایی در میاد."
باید "محدودیت های واقع بینانه" ام را می دیدم و می پذیرفتم ...
مثلاً وقتی من نمی توانم به خوبی مساله های ریاضی رو حل کنم، این رو باید بپذیرم که من در رشته ریاضی استعداد و مهارت کافی ندارم.
اما این نکته رو هم نباید نادیده بگیرم که حوزه علاقه مندی من در رشته دیگری است و در این رشته توانمند هستم و استعداد دارم ، البته در اینجا باید مهارت کافی برای شناسایی استعدادهایم داشته باشم.
از امروز تصمیم گرفتم که دستاوردهایم را هم یادداشت کنم .
دست از مقایسه خودم با دیگران بردارم، اگرچه که ما خواهی نخواهی مقایسه شده ایم و خودمان را مقایسه می کنیم .
و بازهم به قول دکتر شیری: "هرزمانی که مقایسه ای در ذهنت پدیدار شد، این سوال رو از خودتون بپرسید: این مقایسه در مجموع به درد رشد من می خورد یا حالم را خراب می کند؟
آیا لازم است چیزی را بپذیرم درباره زندگی خودم و دست از مقایسه غیر عقلانی بردارم؟
و به جای مقایسه زیاد، تحسین زیاد کن.
به جای مقایسه خود با بقیه، ازشون الهام بگیر."
مرداد97