
بعضی شبها که همهچی زیادی ساکته و ذهنمون دنبال یه بهونهست که بره عقب، یه تصویر قدیمی میاد توی ذهن:
یه خونهی چوبی کوچیک، با پنجرههای روشن، وسط یه دشت سبز.
نه خبری از زرقوبرقه، نه تکنولوژی، نه صدای اعلان گوشی.
فقط یه بخاری نفتی قدیمی، بوی چای دارچینی، و صدای باد که لای شاخههای درختا میپیچه.
اونجا نه کسی دنبال موفقیته، نه دغدغهی دیده شدن داره.
همهچی سر جای خودشه. مثل یه آرامشِ بیمنت.
شاید اون خونهی چوبی یه خاطره باشه.
شاید یه خیال...
اما واقعیت اینه که ذهن ما همیشه دنبال یه نقطهی امنه. یه جایی برای برگشت، برای پناه بردن.
و جالبه که این نقطه، همیشه سادهست. پر از سادگی، پر از جزئیات کوچیکی که دلمون براش تنگ شده.
🌱 توی دنیای امروزی که همه چی داره فریاد میزنه "بیشتر، سریعتر، بهتر"، شاید ما فقط دنبال یه کم کمتر باشیم.
کمتر سر و صدا، کمتر پیچیدگی، کمتر فشار...
گاهی وقتا، آرامش یعنی همین که با یه فنجون چای، بشینی کنار پنجره، به بارون نگاه کنی و بدونی که قرار نیست جایی بری.
آرامش یعنی با خودت آشتی باشی، بدونی که ارزش تو توی انجامدادن کارای زیاد نیست، توی بودنِ آگاهانهته.
✨ شاید وقتشه اون خونهی چوبی رو فقط توی خیال نگه نداریم.
شاید وقتشه یه گوشهی کوچیک از زندگیمونو تبدیل کنیم به یه پناهگاه ساده.
یه میز چوبی، یه گلدون شمعدونی، یه دفتر خاطرات، یه لیوان لعابی...
چیزایی کوچیک، اما پر از حس.
ساده زندگی کردن، انتخاب آسونی نیست.
شجاعتی میخواد که از دویدن عقب بکشی و بشینی.
که از مقایسه خودت با بقیه خسته شی و به آغوش خودت برگردی.
اگه هنوز اون خونهی چوبی توی خیالت زندهست، یعنی هنوز یه جایی توی دلت، دنبال سادگیای که فراموشش کردی.
📌 پ.ن:
اگه دلتون برای لحظههای آروم تنگ شده، توی اینستاگرامم با هم از سادگیها مینویسیم و به زندگی بیهیاهو برمیگردیم. آی دی اینستاگرامم: @zahra_karimi7777