ثانیه ها زنده هستند...
دقیقه ها زنده هستند...
ساعت ها زنده هستند...
مگر تکرار می شوند؟آنها کشته می شوند می میرند تا ما هر روز به کمال نزدیک شویم آنها نابود می شوند تا هر روز درس جدید یاد بگیریم . آن وقت چه حیف است قدر ثانیه ها ، دقیقه ها ، ساعت ها را ندانیم ...واقعا ما ، قاتلان حرفه ایی هستیم.
ثانیه ها جان دارند ، دقیقه ها جان دارند، ساعت ها جان دارند .عقربه ها فقط نمی چرخند بلکه ،زندگی می کنند...
ساعت ها اسیر دقیقه ها هستند چ دقیقه اسیر ثانیه هاست...ساعت در دقیقه ها خلاصه شده است و دقیقه ها در ثانیه ...
ساعت و عقربه هایش به خاطر ما ایستد نمی کنند روشنی روز برای ما روشن باقی نمی ماند و شب ، نمی ایستد و جایش را به روشنایی روز می دهد و این گونه یک روز دیگر ساعات دیگر دقایق دیگر ثانیه های دیگر می میرند ...
ساعت و دقیقه و ثانیه ها برای ما توقف نمی کنند بلکه فقط فرصت می دهند این ما هستیم که به خاطرش می مانیم و اندوه ساعت و دقیقه و ثانیه مرده را می خوریم و کاشکی غلیظی با آهی به کار می بریم!
چقدر خوب میشد قدر همان ثانیه ها را بدانیم که «کسی که قدر چیزهای کوچک و ساده را نمی داند ، قدر چیزهای بزرگ هم نمی داند » بنابراین نصیبمان نخواهد شد کوچک ترین ها هم از دست می روند و حسرت همان چیزهای کوچک به ظاهر بی ارزش و کم اهمیت ، پر اهمیت بر دلمان می ماند...مثل دورهمی های پر سر صدا که قبلا تحمل نمی کردیم!
بنابراین تا قدر ثانیه ها را ندانیم ، قدر دقیقه ها را هم نمی دانیم قدر ساعت ها ، روز ها ، هفته ها، ماه ها ، سالها...
این گونه هست که جمله ی کلیشه را بر زبان می آوریم«هی یادش بخیر چقدر زود گذشت» و «یادش بخیر انگار همین دیروز بود»