سلام بر اعزگان این نویسنده شوریده حال
امشب که دوباره درحال نوشتن هستم، آنچه در این ذهن شلوغ همچون تبر به جان اصله اصله درختان بی ریشه مغزم افتاده است تفکری است شیرین.
گذر عمر را که نگریستم، دیدم همچون رودی است خروشان که چون در آن افتادی اگر دست و پا زدی غرق خواهی شد. هرچقدر که این رود باشکوه، زیبا، دوست داشتنی و پر از احوالات نیکوست، آدمیزاد دیوانه مشغول دست و پا زدن میشود بیآنکه لذتی از این شکوه و زیبایی ببرد. حال همین دست و پا زدن های آدمی اگر برنامه پیدا کرد، اگر درست و وزین انجام شد، اگر باحوصله و اطمینان صورت گرفت، شنای دلپذیری میشود در زلال خنک آبی گوارا در گرمای یک بعدازظهر تابستانی. آدمیزاد احمق اما با آنکه پیامبرانی را دیده است که به زیبایی هرچه تمام تر این رود را به فرمان درآورده اند و به پاداش آن بهشتی برین برگزیده اند، به دست و پا زدن هایش ادامه میدهد و خود را در عمق رودخانه، به باتلاق خواهد رسید و در ازای زندگی از دست داده جهنم را دریافت خواهد کرد.
حال چیزی که میخواهم بدانم این است:چقدر حرکات من در طول زندگی روی اصول است، چقدر توانستهام به حرکاتم وزن بدهم و چقدر این رود متلاطم تحت فرمان من است؟ دستان دیگران در زندگی من حکم غریق نجاتم را دارد یا وزنهای که مرا به ژرفا میبرد.
و چیزی که در پی آن هستم این است: دست دیگران را حتی اگر غریق نجات من است کنار بزنم، خودم را در آغوش بگیرم، راهم را بیابم و درست، اصولی و باقاعده شنا کنم. نمیدانم در چه قسمت رودخانهام اما شاید بتوانم خودم را قدری بالا بکشم.
21 March 2023
1 Farwardin 1402
8:01 p.m