زهرا فقیه
زهرا فقیه
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

عروسی در پنانگ



داشتیم با اتوبوس می رفتیم ساحل معروف پنانگ (باتوفرینگی) مالزی
هوس اَدوِنچری زد به سرمون .
گفتیم بذار پیاده نشیم تا ایستگاه آخر بربم ببینیم چی میشه.
انقدر رفت که دیگه از دریا دور شدیم.
پیاده شدیم دیدیم پارک آبیه.
حالمون گرفته شد.
نه تاکسی بود برای برگشت نه اتوبوس.
باید تو اون شرجی چسبناک کلی پباده برمی گشتیم تا به ایستگاه برسیم.
یه خورده اومدیم دیدیم پر از روستاست.
روستاهایی که انگاره جاده شون می رسید به بهشت.
با درختایی که انواع میوه های عجیب و غریب و گُنده مُنده استوایی بهشون آویزون بود.
یکم جلوتر صدای موسیقی و مجری میومد.
گفتیم حتما جشنواره ست.
ولی نه از اونم بهتر بود.
عروسی بود.
در بدو ورود خوش آمد گفتن و قاشق و چنگالی که مثل گیفت بسته بندی شده بود و اسم عروس و داماد روش بود، دادن دستمون.
سلف سرویس انواع غذا و تنقلات و نوشیدنی سرد و گرم…
رفتیم با عروس و دوماد عکس بندازیم.
عکاس ها از ما بیشتر عکس مینداختن.
ما هم با لباس نخی های خیس از عرق.
عروس و دوماد لباس ست پوشیده بودن به کلفتی پتو،لایه لایه.
بالاخره یه عروسی کم خرج و بدون شینیون رفتم .ضمن اینکه حرکت ماجراجویانه با موفقیت انجام شد.

اینستاگرام سفر زندگی

https://www.instagram.com/p/B-CdMRLF6Hy/

مالزیعروسیماجراجویی
سفر زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید