چند شب پیش حال خوبی نداشتم. درواقع مثل دوران پی ام اس شده بودم که همه چیز برام غم انگیز و خسته کننده و ملال آور بود. اما پی ام اس نبودم.
دو روز حالم اینطوری بود ولی بعد بهتر شدم. اون دو روز به هیچ کاری نتونستم برسم. اونقدر وضعم ناخوب بود که میخواستم یکی از پروژههامو لغو کنم. ولی جلوی خودمو گرفتم. خودمو رها کردم و در غم و ملال غوطهور شدم. دوست داشتنی نبودم. به خودم نرسیدم. کتاب نخوندم. از این سریال به اون سریال پرتاب میشدم و هی از خودم بدم میاومد.
و همین، رمز گذر از این حال بود. رها شدم و اجازه دادم غرق بشم تو اون حال بد. اجازه دادم از خودم بدم بیاد ولی به یک شرط؛ اونم اینکه باید بعدش تموم بشه. که این کارو میکنم به شرطی که دائما توی این حال و اوضاع نباشم.
و نموندم. گذر کردم. همه ما این حالات رو تجربه میکنیم. ولی بهمون یاد ندادن که باید بذاریم یه مدتی برای خودمون غرق بشیم. استراحت کنیم و از دنیا کناره بگیریم. فکر میکنیم باید همیشه مفید باشیم. همیشه باید کاری کنیم یا همیشه باید خوشحال باشیم.
واقعیت اینه که انسان موجودی است دارای نوسانات خلقی. یکی کم و یکی زیاد. مهم اینه که بتونه مدیریت کنه. بتونه گذر کنه.
باطل بودن هم خودش هنریه. اینکه بتونیم زمانی رو به بطالت بگذرونیم برای اینکه دوباره شارژ بشیم برای ادامه کار و مفید بودن و خوشحال بودن و خلاصه، بودن در دنیا.
همونقدر که نیاز داریم مفید واقع بشیم و مدام در کنار دیگران باشیم، همونقدر هم نیاز داریم دور باشیم از همه چیز و همه کس. تنها باشیم. غرق بشیم. حتی برای مدتی بذاریم روحمون بمیره. ولی به یک شرط؛ دوباره زنده بشیم.
من همیشه برای خودم اولتیماتوم قرار میدم. میگم تو حق داری ناراحت باشی ولی حداکثر تا یک هفته دیگه یا تا یک ماه دیگه. نمیذارم طولانی بشه و هیچ وقت هم این بطالت اونقدر طولانی نشده که ضرری برسونه به زندگیام.
همه اینا روی هم رفته میشه زندگی و زندگی کردن. به ما اشتباه یاد دادن. بیاید خودمون یاد بگیریم زمانهایی رو نباشیم و حتی زمانهایی رو فقط اشک بریزیم. ولی بعد دوباره بلند شیم.
یک نکته دیگه هم وجود داره؛ اینکه بطالت برای همه به یک میزان نیست. یک نفر ممکنه یک روز رو به بطالت بگذرونه یکی دیگه ممکنه یک ماه رو غرق بشه و برنگرده. نسخه ثابتی برای همه وجود نداره. فقط مهم عبور کردنه که همه میتونن عبور کنن.