Storyteller·۲ سال پیشچهل و یکتا آنجا که یادم میآید، همیشه سخت عبور میکردم. با پله که میرفتم، چشم به زمین میدوختم که پایم را جای درستی بگذارم. از پُل که رد میشدم، ب…
الناز پوریمین·۳ سال پیششاید عبور …نشسته بود. ساعت روي دیوار عدد 6 را نشان میداد. احساس ناخوش آیندي داشت. ترس، اضطراب،دلهره. در آخر به کجا میتوانست برسد؟ خانه اش شیرین بود. ب…
Saba A·۳ سال پیشخواب در گرگومیشِ غروب«بیا که در غمِ عشقت مشومشم بی تو...»شاید بدترین وضعیتی که در آن قرار گرفتهام این است: نمیدانم این مصرع خطاب به کیست. در درونم عشق یا شوقی…
شهرزاد قصهگو·۴ سال پیش"شب صد و هشتم" یا "عبور"صد و هشت شب قبل، تصمیم گرفتم هزار و یک شبم را شروع کنم. چرا؟ روزهای اول قرنطینه و خانهنشینی ویروس کرونا بود و دنیا گیج و مردم گیجتر. دوست…
59.shaabani·۵ سال پیشهر برخواستی، نیاز به افتادن دارد...نباید فراموش کنیم که برای پیروزی، فقط با موفقیتهای پی در پی حاصل میشود. بلکه حرکت رو به جلو حاصل از افتادنهای پی در پیاست؛ مهمترین بخش ه…
خاطرات من و اسنپ باكس·۵ سال پیشعكس العمل من وقتي راننده، زباله هاي خود را به بيرون پرتاب كرددر حال رانندگي بودم كه دو جوان خيلي خوشتيپ تا ماشين مدل بالاي خود در حال عبور بودند و ناگهان شيشه سمت چپ باز شد و دو عدد ليوان بزرگ آب ميوه…