وقتی به ارتباط با افراد مختلف دقت کنیم می بینیم که هر کدام رفتاری دارند. گاهی هم سعی می کنیم به اونها خط بدیم، ایده بدیم و یا بگیم که اینطوری خوب نیست و اینطوری خوبه. اما باز هم اونها معمولا همان مسیر قبلی خودشان را می روند.
این بر میگردد به ویژگی های فردی که بعدا دربارش براتون می نویسم ولی یه چیزی که تقریبا تو همه آدما مشترکه اینه که توقع زیادی از خودشون دارن. دلشون میخاد کامل کاری رو انجام بدن. تحسین و تایید داشتن یا دیده شدن و ممتاز و شاخص دیده شدن و برخی دلایل دیگه. آفت بزرگی که این کامل گرایی داره اینه که سبب حس نارضایتی زیادی میشه. نارضایتی از کی؟ عمدتا از خودمون. از دست خودمون ناراضی میشیم. از نظر احساسی هم خیلی آسیب پذیر میشیم. آدم وقتی کامل گرا باشه هی غلو می کنه در حق خودش. هی خودشو به اصطلاح میخوره. مخ خودش رو می خوره با سرزنش کردن های پی در پی و افراطی. بخدا گناه داریما.
یکی از کارهایی که به طور چشمگیری به ما کمک می کنه تا حال بهتری داشته باشیم اینه که حواسمون به تاثیر کلمات بر ذهن باشه. این همون بار معنایی کلمات هست که خودش دوای خیلی از دردهای ارتباطی ماست.
خوب میخوام کوتاه بگم براتون. کامل گرایی یه بیماری نهفته و خفه کنندست که با تعیین زمان یا به اصطلاح مهلت انجام کار، تا حدی درمانش کرد. همه ما این درد رو داریم. هیچ کی کامل نیست. پس بیخیال بابا