زهرا زرین‌فر
زهرا زرین‌فر
خواندن ۵ دقیقه·۴ ماه پیش

والدینی که دوست داریم داشته باشیم: یک تمرین

به‌تازگی متنی را وب‌سایت مدرسه زندگی آلن دوباتن خواندم که برای خودم جالب بود. در ادامه ترجمه‌ متن را در اینجا می‌گذارم:

والدینی که دوست داریم داشته باشیم: یک تمرین

می‌توانیم آنقدر درگیر مشکلاتی باشیم که والدین ناکافی یا ناامیدکننده به ما منتقل می‌کنند که فراموش کنیم از خود سؤالی بپرسیم که قدرت بسیار زیادی برای الهام بخشیدن و شفابخشی به ما دارد: والدینی که به‌درستی محبت می‌کنند، چگونه می‌توانستند باشند؟ و بعد از آن، اگر در کنار چنین افرادی بزرگ شده بودم، اکنون چگونه بودم؟

ممکن است بلافاصله شکایت کنید: تصور چیزی که ممکن نیست چه فایده‌ای دارد؟ چرا به واقعیت پایبند نیستید؟ می‌توان پاسخ داد که تصور کردن والدینی که دوست داشتیم داشته باشیم، ممکن است به ما کمک کند تا بفهمیم که شخصیت‌هایمان چقدر ذاتی نیست، بلکه پاسخی خاص به نقص‌های مراقبان واقعی ماست. این تمرین به ما موضع برتری می‌دهد که از آنجا به وضوح می‌توانیم ببینیم چرا چنین هستیم و در غیر این صورت چگونه می‌توانستیم باشیم و هنوز هم می‌توانیم آنگونه شویم.

تصور کردن والدینی که دوست داشتیم داشته باشیم، ممکن است به ما کمک کند تا بفهمیم که شخصیت‌هایمان چقدر ذاتی نیست، بلکه پاسخی خاص به نقص‌های مراقبان واقعی ما است.

ما ذاتاً خجالتی نبودیم. چنین شدیم و در نتیجه چندین دهه از زندگی خود را تباه کردیم؛ زیرا به نظر می‌رسید در خانواده فقط برای یک مرد یا زن بااعتمادبه‌نفس فضا وجود داشت. اکنون می‌توانیم مشاهده کنیم که بسیار سخت است حس اعتماد کردن را در خودت ایجاد کنی، وقتی در کنار شخصی معتاد و بدون هیچ مرزبندی، بزرگ شده‌ای. با والدین دیگر، چقدر ممکن بود با خودمان رابطه متفاوتی داشته باشیم، چقدر کمتر مضطرب می‌بودیم، چقدر سرزنده‌تر و آزادتر می‌توانستیم باشیم. می‌توانیم فکر نکنیم که مسئولیت شخصیت‌های اغلب عجیب‌وغریب و رنج‌دیده‌مان کاملاً بر عهده ماست. از طریق یک تمرین دقیق می‌توانیم احساس کنیم اگر فقط نوع دیگری از بزرگسالان در اطراف ما وجود داشت، شخصیت‌های ما در چه مقطعی چرخشی دیگر و مفیدتر می‌کرد.

چگونه می‌توان چنین تمرین فکری را انجام داد؟ سودمند است که محدودیت‌هایی ساختگی برای خودمان ایجاد کنیم. باید کمی وقت برای هر یک از والدین بگذاریم و برای تعریف شخصیت آن‌ها در سطح جزئیات یک رمان‌نویس تلاش کنیم. باید به آن‌ها نام و نام خانوادگی، ظاهری بصری، مجموعه‌ای کامل از ویژگی‌های عاطفی، شغلی خاص، نوع خاصی از دوستان، مجموعه‌ای از رفتارها و حتی کمد لباس متمایزی بدهیم. ممکن است، همانطور که رمان‌نویسان شخصیتی خلق می‌کنند، آن‌ها را بر اساس کسی بنا کنیم که در زندگی واقعی ملاقات کرده‌ایم؛ شاید والدین یک دوست، یا کسی که در عکس یا فیلمی دیده‌ایم. حتی ممکن است، بدون ترس، تعداد کمی از ویژگی‌های آن‌هایی را قرض بگیریم که جذبشان می‌شویم.

می‌توانیم از مادرمان شروع کنیم.

بیایید او را در بیست سالگی، سپس در دوران بارداری، سپس در قامت مادری جوان تصور کنیم.

صبح که ما را از خواب بیدار می‌کرد، چگونه بود؟

وقتی ما را حمام می‌کرد، لحنش چگونه بود؟

وقتی بچه‌های نوپا بودیم، اگر چیزی می‌ریختیم، او چه واکنشی نشان می‌داد؟

کمی بعد، وقتی با نقاشی که کشیده بودیم وارد آشپزخانه شدیم، او چه می‌گفت؟

اگر او را به تنهایی در اتاق خواب یا مطالعه‌اش می‌دیدیم چه می‌شد؟

وقتی از مدرسه برمی‌گشتیم او چه می‌گفت؟ اگر با یک فرد بدجنس در کلاس خود مشکل داشتیم، او چگونه به ما توصیه می‌کرد؟

تماشای یک فیلم با او چگونه بود؟

پس از آن، او چگونه به کسی که دوستش داشتیم پاسخ می‌داد؟

با بالا رفتن سن، رابطه چگونه تغییر می‌کرد؟ زمانی که ما به دانشگاه رفتیم، او چگونه با ما رفتار می‌کرد؟

بازگشت به خانه بعد از یک ترم یا از اولین کارمان در شهر دیگری چگونه خواهد بود؟

وقتی در محل کار با مشکلاتی روبه‌رو می‌شویم چه توصیه‌ای می‌تواند کند؟

او با شریک عاطفی یا همسرمان چگونه خواهد بود؟

و بعد با اولین نوه‌اش؟

نگاه‌کردن به صورت او و توجه به چین‌وچروک‌هایش چه حسی دارد؟

سپس می‌توانیم فکر کنیم: اگر این زن مادر ما بود، چطور تغییر می‌کردیم؟ سطح اعتمادبه‌نفسمان چگونه می‌شد؟ جاه‌طلبی‌های شغلی‌مان چطور؟ دوستی‌هایمان؟ عزت نفسمان؟

ممکن است با در نظر داشتن خانه واقعی‌مان که از آنجا تبعید شده‌ایم، در جایی در طول راه احساسات شدیدی را احساس کنیم.

سپس، هنگامی که توانمان اجازه می‌دهد، می‌توانیم تمرین را با پدرمان تکرار کنیم. سعی می‌کنیم خودمان را تصور کنیم که آخر هفته با او نشسته‌ایم، او ما را به جایی می‌برد، درباره مشکلی در مدرسه به او می‌گوییم، او را در محل کارش تماشا می‌کنیم، گوش به او می‌سپاریم وقتی درباره گزینه‌های ما برای آینده صحبت می‌کند…

دلیل اینکه تمرین می‌تواند آنقدر سخت باشد این است که ممکن است نشان دهد چقدر از دست داده‌ایم. ما به مزیت مهربانی و مراقبت هماهنگ پی می‌بریم: شاید تقریباً هر چیزی را می‌دادیم تا چهره‌ای محبوب می‌توانست
الگوی عاقل بودن و خوبی را برای ما الگوسازی کند.

ممکن است به نظر برسد که ما فقط خودمان را گول می‌زنیم، مانند یک زندانی نحیف که ضیافتی را تصور می‌کند، اما این تمرین مفیدتر از آن است. تخیل ما ممکن است مقداری از مراقبتی را که نداشتیم به ما بدهد. درست همانطور که تصورکردن ساحل آرام رودخانه‌ای ممکن است باعث ایجاد لحظه‌ای آرامش در طول هراس شود.

اکنون که ما آن‌ها را تجسم کرده‌ایم، می‌توانیم این والدین را درون خود نگه داریم و آن‌ها را به‌عنوان نقاط مرجع و کمکی به کار ببریم. همانطور که بچه‌های کوچک و خوانندگان رمان می‌دانند، کسی می‌تواند هم کاملاً تخیلی باشد و هم از جنبه‌های کلیدی به شدت زنده باشد.

هیچ‌کس نمی‌تواند پدر و مادر جدیدی را که پیدا کرده‌ایم از ما بگیرد. آن‌ها ما را به نسخه‌هایی از خود می‌توانند تبدیل کنند که اکنون به وضوح درک می‌کنیم و می‌توانیم برای تبدیل شدن به آن‌ها هر روز سخت تلاش کنیم.

روانشناسیمدرسه زندگیآلن دوباتنفرزندپروریوالدینی دوست
آوردن القاب و عناوین همیشه دشوار است. چطور است بگویم باشندۀ زمین؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید