زینب خدایی
زینب خدایی
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

از او فارقم اما فارغ نه!

آدم ها همه عجیب‌‌اند. همه احمق یا همه فوق العاده نیستند! اما همه عجیب‌اند! هرکس به شیوه خودش! این‌جوری که فکر کنی دیگر کسی را احمق خطاب نمی‌کنی و کسی را فوق‌العاده نمی‌دانی. یعنی ی جورایی راحت می شوی. نه کسی رو خیلی بالا و نه خیلی پایین میآوری. نه در نگاه اول عاشق می شوی و نه با یک اتفاق بد و رفتار عجیب از طرف فارغ!

فارغ بودن چه حسی دارد. فارغ کلمه ای عجیب مثل باقی کلمات است. فراق که خیلی نزدیکش است اما خیلی درش غم دارد اصلا همه ش با غم می‌آید. غم فراق داریم نه شادی فراق اما فارغ شدن مثبت است. فارغ التحصیل شدن فارغ شدن زن باردار، فارغ بودن انگاری مثبت است همه جا. چون رها می‌شوی. به قول فرهنگ معین یعنی: دست کشنده از کاری . 2 - (ص .) آسوده ، رها شده .

یعنی ۱. آزاد و رها.
۲. بی‌نیاز.
۳. بی‌خبر؛ بی‌اطلاع
۴. (قید) [قدیمی] آسوده؛ بدون نگرانی.
⟨ فارغ کردن: (مصدر متعدی)
۱. آسوده کردن.
۲. [عامیانه، مجاز] زایاندن: ماما به سختی او را فارغ کرد.
۳. آزاد کردن.
۴. [قدیمی] بی‌نیاز کردن.
⟨ فارغ شدن: (مصدر لازم)
۱. آسوده شدن.
۲. [عامیانه، مجاز] وضع حمل کردن؛ زایمان کردن.

و مترادف است با:

۱. آزاد، آسوده، خلاص، راحت، رها، شاد، فارغالبال، نجات
۲. پرداخته، سترده
۳. بیخبر
۴. بی‌نیاز، مستغنی
۵. تهی، خالی
۶. زائو، زاییده


یاد این افتادم که می‌گن ز غوغای جهان فارغ!

شاید فارغ شدن و بودن بعد از فراق رخ می‌ده. آدم از فراق دق مرگ که شد دیگه بی خیال همه چی می‌شه و فارغ. می‌زاد زیر بار اون همه فراق. بی‌نیاز می‌شه از یار، نجات می‌یابه از درد فراق. تهی می‌شه از عشق و نفرت.

تازه فراغ باد سرد تابستان هم معنی می‌ده! عجب کلمه ایه لعنتی. فقط مونده بود آب خنک یخچال در گرمای طاقت‌فرسا هم معنی بده. لذت و سر خوشی ازش می‌ریزه بیرون!

خوب اون فراق یعنی چی حالا؟

هیچی همون جدایی و دوری خاک بر سر است: جدایی، دوری، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران ≠ وصال


گشتم دنبال شعری با وجود هر دو کلمه مذکور که پیدا نکردم. نظر شما چیه؟ هست شعری با فراق و فراغ؟


فارغ التحصیل
محتواگری که خیلی از کوزه شکسته آب می‌خورد اما در ویرگول می‌خواهد بیشتر بنویسد که کوزه سالمی برای نوشتن است
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید