زینب خدایی·۷ ماه پیشبرای تو در اینجا نوشتهامبعد مدتها دلم خواست یک جایی یک چیزی بنویسماین شد که آقای براهنی را خواندم و اینجا نوشتم#رضا_براهنینام تمامی پرندههایی را که در خواب دیدها…
زینب خدایی·۱ سال پیشهیتمن! قاتلی هزار چهرهفیلمی دیدم که به نوشتنم واداشت. مردی که اجیرش می کردند آدم بکشد در واقع آدم پلیس بود! و حدود ۷۰ نفر را لو داد. این آدم واقعی بود فردی به نا…
زینب خدایی·۲ سال پیشمعشوقِ جان، به بهار آغشتۀ منیمعشوقِ جان، به بهار آغشتۀ منی،که موهای خیسات را خدایان بر سینهام میریزند و مرا خواب میکنندیک روزَمی که بوی شانۀ تو خواب میبَردممعشوقِ…
زینب خدایی·۲ سال پیشاز او فارقم اما فارغ نه!آدم ها همه عجیباند. همه احمق یا همه فوق العاده نیستند! اما همه عجیباند! هرکس به شیوه خودش! اینجوری که فکر کنی دیگر کسی را احمق خطاب نمی…
زینب خدایی·۲ سال پیشالف قامت دوست!کلماتی هستند که پاک می شوند. همین جا در فضایی به جز دفترچه که با مداد و خودکار مینویسی و نمیتوانی براحتی اثرشان را محو کنی حتی با پاک کن و…
زینب خدایی·۲ سال پیشدر زندگی بعدیام امامزاده باشم۱۴۰۳.۰۳.۰۷ در زندگی بعدیام امامزاده باشم؛ خلوت، بینام و نشان. از این امامزادهها که کسی زیاد آدم حسابشان نمیکند. صبح به صبح بیدار که شد…
زینب خدایی·۲ سال پیشتوجیه یا توجیح و لحظات نفسگیر زندگی چندتا کلمه توی ذهنم وول می خورد که من را به ویرگول نویسی سوق می دهد. از ترس اینکه یادم برود. یکی اینکه برای چندمین بار جستجو کردم که توجی…
زینب خدایی·۲ سال پیشگلعذاری ز گلستان جهان، نوپیر، از کتاب، کسب و کار دو روز شد ننوشتم و از خودم خجالت کشیدم و وسوسه شدم به نوشتن. چه خوب میشد اگر همین طور که گرسنه میشدیم یا به موال میرفتیم نوشتنمان هم می…
زینب خدایی·۲ سال پیشاز گربه، کتاب، خاطره، هدف، شعر از یک نفر: فشنگ خان! امروز روز چهارمی است که به دفتر ما آمده است. تا در اتاق را باز کردم بیرون جهید و شروع به گشت و گذار کرد. اول سری به گ…
زینب خدایی·۲ سال پیشآقای باد در تبلیغی برای توربین بادی امروز تبلیغی قدیمی دیدم از یک شرکت که با تولید توربین بادی به تولید انرژی در آلمان مشغول بود. خیلی خوب بود خیلی که خیلی برایش کم است. شما…