زینب خدایی
زینب خدایی
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

توجیه یا توجیح و لحظات نفس‌گیر زندگی

  1. چندتا کلمه توی ذهنم وول می خورد که من را به ویرگول نویسی سوق می دهد. از ترس اینکه یادم برود. یکی اینکه برای چندمین بار جستجو کردم که توجیه یعنی چه؟ و توجیح غلط است. امیدوارم بار بعدی اعتماد به نفس این را داشته باشم که مطمئن باشم که توجیح غلط است و این بار به خودم دمت گرم گفتم که توی چت همکارم را به دلیل این اشتباه ضایع نکردم. با نفسم مبارزه کردم ی جورایی که اگه تو بلدی برای خودت بلدی... این روزها زیاد از این مبارزات دارم....
  2. کلمه بعدی کاندیشنر بود! تو حمام به چشمم افتاد برای هزارمین بار اما این بار به فکرم افتاد که چرا کاندیشنر؟ مگر نرم کننده مو کارش ایجاد چه کاندیشن و شرایطی است؟ یعنی مو را شرطی می‌کند که اگر من رو به خودت بزنی نرم و گوگولی میشی و اگر نزنی نه؟ هنوز به ریشه این کلمه در مورد نرم کنندگی مو پی نبردم
  3. آلمانی ها وقتی یک صحنه خیلی زیبا می‌بینند یک واژه است که خیلی می‌گن:

Atembraubend

در دیکشنری به انگلیسی یعنی breathtaking

اما بخواهی فارسیش کنی میشود «نفس‌گیر». واژه نفس‌گیر خیلی جذاب است اما معنای مذکور را نمی‌رساند به نظرم و ما خیلی آن را در شرایط سخت بیشتر به کار می‌بریم. مثلا می‌گیم صعود از دماوند نفس‌گیر است ولی نمی‌گیم: منظره دماوند نفس‌گیر است! شاید باید بگیم چون من از این واژه آلمانی خوشم آمده است و دلم می‌خواهد در فارسی هم باشد.

۴. جملات منفی هم در آلمانی و فارسی تفاوت دارند. مثلا المانی ها میگن : من می‌خواهم به خانه نروم! :

Ich will nach Hause nicht gehen

ولی این جمله در فارسی می‌شود : من نمی‌خواهم به خانه بروم!

۵. روبرویم فشنگ خان نشسته که دارد به بیرون خوب نگاه می‌کند و آماده می‌کند خودش را برای پریدن روی مرغ مینای ساکن روی درخت چنار خشکیده روبرو. چشم در چشم دارد و حالا گردن کج کرده و گمانم خانه محقر دو مرغ مینا را کشف کرده و دارد برنامه هایش را می‌چیند که چطوری می‌شود شکارشان کرد.. نمونه بارزی از یک پلنگ کوچک که نشسته و دعوای پرندگان را می‌بیند و لذت می‌برد.

۶. دیروز یعنی ۲۸ اردیبهشت، دست پسرم در پارک برید و بخیه لازم شد. خیلی در به در شدیم تا بالاخره یکی پیدا شد و در کمال بی حسی بخیه ها به انگشت کوچکش قالب کرد. امروز و فردا که آب نخورد می‌تواند باز کند و بهتر ببیند مثل فرانکشتاین یا دست توی داستان ونزدی دوخت و دوزی شده است. این اولین مواجه اش با بیمارستان بود و حسابی ترسیده بودیم حتی من. نه از خود اتفاق بلکه از کثیفی و نامرتبی و به هم ریختگی همه چیز بیمارستان. چقدر حس کردم بیمارستانهای یک کشور نمادی از خود آن کشورند.

۷. تصویری که می‌بینید توسط هوش مصنوعی با چنین درخواستی ایجاد شده است:

breathtaking moments of life



اعتماد نفسهوش مصنوعی
محتواگری که خیلی از کوزه شکسته آب می‌خورد اما در ویرگول می‌خواهد بیشتر بنویسد که کوزه سالمی برای نوشتن است
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید