فیلمی دیدم که به نوشتنم واداشت. مردی که اجیرش می کردند آدم بکشد در واقع آدم پلیس بود! و حدود ۷۰ نفر را لو داد. این آدم واقعی بود فردی به نام گری جانسون در رشته روانشناسی تدریس میکرد در تگزاس به کمک پلیس هم مشغول بود. اول فقط به دلیل اطلاعات فنی از او کمک می گرفتند و افرادی که میخواستند قتلی انجام دهند را میگرفتند. اما یک روز به او پیشنهاد شد که هیتمن یا همان مزودور شود و او هم قبول کرد. و از آن به بعد شد مردی هزار چهره! هیچکس باور نمیکرد که او چطور سر قرارهای سفارش قتل حاضر میشد، جوری تیپ میزد و صحبت میکرد که طرف کاملا متقاعد میشد این قاتل بالفطره است. فیلم تا حدودی هم از تئوری های روانشناسی او در دانشگاه تشکیل شده بود. درباره هویت و توانایی انسان در تغییر. در کل فیلم خوبی با نمره ۷.۴ آیامدیبی بود که بیشتر اسپویلش نمیکنم.
مساله جذاب ماجرا برای من اتفاق عشقی ای بود که در فیلم بین او و یک زن رخ داد. و زندگی شیرینی که در فیلم نشان مان میداد. چرا جالب بود چون وقتی رفتم و او را نت جستجو کردم چندان آدم زندگی جمع کنی نبود. سه بار ازدواج کرده بود و جدا شده بود خدا بیامرز که همین ۲۰۲۲ فوت شده. یک باره هیت من برایم فروریخت. چیزی که از او ساخته بودند با واقعیت متفاوت بود و این هم بخشی از جادوی لعنتی سینما یا سینمای لعنتی است. تا میایی آرزو کنی همچین همراهی داشته باشی که مثل این آدم جذاب و باهوش است به فنا میروی چون انگار در دنیا هیچ چیز همه چیزش خوب نیست! یکی از همسران هیتمن واقعی گفته بود اون خیلی خوش مشرب بود ولی حسابی هم عاشق تنهاییش بود پس احتمالا پشت این حرفش کلی غر و ناله است که این مرد خفنی که همه تحسینش می کنید اونقدرا هم خفن نیست، از ما گفتن...
به زندگی و خواسته های خودم که فکر می کنم هم تقریبا دنیایی رویایی رو میبینم. انسان کاملی که وجود نداره رو میبینم. البته دیگه به سنی رسیده ام که بدونم قطعا کامل وجود نداره ولی خوب بین اون چیزایی که میخوام خیلی انتخاب سخته لامصب. فکر کنم همه همینیم...فقط شانس بیاریم تاسمون خوب بیفته آدمهای زندگیمون به خواسته های دلمون نزدیک باشن. به آرزوهامون به هیتمنمون!