زینب خدایی
زینب خدایی
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

گلعذاری ز گلستان جهان، نوپیر، از کتاب، کسب و کار

  1. دو روز شد ننوشتم و از خودم خجالت کشیدم و وسوسه شدم به نوشتن. چه خوب می‌شد اگر همین طور که گرسنه می‌شدیم یا به موال می‌رفتیم نوشتنمان هم می‌آمد. دلیلش را نمی‌دانم که چرا باید یک آدمی زیاد بنویسد فقط می‌دانم که نوشتن دوای من بوده و هست. حالا چه دردی دارم را هم نمی‌دانم فقط می‌دانم مثل اینکه می‌روی موال و کارت را می‌کنی و به فراقتی می‌رسی و حالت خوب می‌شود، نوشتن هم برای من نسبتاً درون‌گرا شاید راهی برای برون رفت از مشکلات باشد. چقدر از این واژه‌ی برون‌رفت بدم می‌آید چون همیشه مسئولین استفاده می‌کنند و هیچ وقت هم برون نمی‌رویم و درون رفتیم اصولاً
  2. «نو‌ پیر» واژه جدیدی است که با آن آشنا شدم. اصلا نمی‌دانم وجود دارد یا نه ولی پسرم چند روز پیش که می‌خواست به پدربزرگش دلداری بدهد یا اطلاع بدهد که هنوز جوان است به اون گفت: «باباجون تو که هنوز میانسالی، تازه وقتی به ۶۷ سال برسی می شی نوپیر مثل من که نوجوانم شما هم نو پیر می‌شی». خیلی این واژه ذهنم رو جذب کرد. فکر کن سر پیری وقتی بهت بگن داداش تو که تازه نوپیری چه حسی دارد؟ مثلا حس جوانی بهت دست می‌دهد یا چی؟ تازه اول پیری رسیدن چه حسی می‌دهد به آدم با واژه نو پیر؟ نمی دانم ولی حس کردم پدرم خوشش آمد و رفت سراغ فوتبال با نوه اش ولی الان یک هفته ای می‌شود که درگیر زانو درد شده و هر روز شاید به خودش مهیب می‌زند که پیرمرد این چه کاری بود...اما هر جور حساب کنیم نوپیر قشنگ است و امید در خود دارد.
  3. امسال یعنی ۱۴۰۳، اردیبهشتش به غایت برای بخصوص تهرانی‌ها عالی بود. حیف دارد که تمام می‌شود. یهو به دلم افتاد برویم باغ ایرانی در ده ونک، جایی که لاله زیاد می‌کارند و جای زیبایی باید باشد و قطعا امروز که جمعه است حسابی شلوغ است و راستش را بخواهید دیگر فکر نکنم از لاله خبری باشد. ولی باز هم فرصت بودن در گل و گلزار را غنیمت شماریم. برویم در گل ببینیم گلعذاری پیدا می‌شود آیا؟ چون که حافظ می‌گه: گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس


  1. رفتم واژه یاب که معنی کلمه گلعذار را دوباره چک کنم که گم شدم. چرا نمیدونستم که عذار یعنی صورت که بفهمم گل‌عذار یعنی کسی که صورتش مثل گل می‌مونه؟!
  2. دیدم آقای شعبانعلی یک کتاب نوشته به اسم «از کتاب» وسوسیده شدم که بخرمش. کلی مطالب خوب درباره کتاب و کتابخوانی
  3. بعد نمیدونم چی شد که یک لیست درست کردم از کتابهایی که دوست دارم یا حس می‌کنم باید بخونم. البته نه در ادبیات و داستان، بیشتر در خودیاری و توسعه فردی. مثلا کتاب ذهن متمرکز از مایکل هیت رو مدتیه می‌خوام بخونم ولی تمرکز ندارم اونم بخونم... خلاصه که فکر کنم کتاب بعدیم باشه.
  4. دنبال یک کسب و کارم که بتونم خودم چیزی رو خلق کنم. یک محصول که به دنیا کمک کنه. مثلا تولید محصولات از بازیافت پلاستیک خیلی برام جذابه ولی دستگاه و جا می خواد. البته هر کسب و کاری بالاخره ملزوماتی داره. از مشاور صرف بودن حس خوبی نمی‌گیرم. خلق کردن حتی با نقص برام جذاب‌تره. خوش حال می‌شم ایده ای داشتین برام بنویسین.


کتاببازیافت پلاستیکتوسعه فردیخلق محصول
محتواگری که خیلی از کوزه شکسته آب می‌خورد اما در ویرگول می‌خواهد بیشتر بنویسد که کوزه سالمی برای نوشتن است
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید