zamanmehdizadeh
zamanmehdizadeh
خواندن ۹ دقیقه·۵ سال پیش

چرا زندگی ايده‌آل‌مان را زندگى نميكنيم

نازنین ملک بیکلو

دشمن درون


حدود ۶ سال پیش زمانی که در حرفه‌ای که عاشق آن بودم و هستم در حال رشد بودم، بازهم جای خالیِ چیزی را حس می‌کردم و به همین دلیل هنوز کمی حس سردرگمی می‌کردم. از خودم می‌پرسیدم که دقیقاً چه آینده‌ای را برای خودم می‌خواهم، شاید می‌دانستم ولی می‌ترسیدم که آن را بلند بیان کنم. لحظه‌ای را به خاطر می‌آورم که از شدت خستگی از یک روز شلوغ کاری بلند شدم کمی قدم زدم و مقابل آینه ایستادم، به چش‌های خودم خیره شده و انگار صدایی از درونم فریاد زد که «من می‌خواهم …» (در همان لحظه تصویر کاملی از جایی که می‌خواستم باشم در جلو چشم‌هایم نقش‌بست، آن‌قدر برایم واضح بود که انگار که داشت اتفاق می‌افتاد)
چه چیز باعث شد که بلند شوم؟ نمی‌دانم شاید خستگی از نداشتن تمرکز، شاید به خودم گفتم تا کی می‌خواهی صرفاً چون این شغل را دوست داری به این شکل ادامه دهی؟ نمی‌دانم واقعاً فقط میدانم آن لحظه تصمیم گرفتم و انگار در دلم پروانه‌ها شروع به پرواز کردند، لحظه‌ای که تصمیم گرفتم …
جلوتر در مورد حرفه خودم بیشتر توضیح می‌دهم.

همه ما در ذهنمان زندگی ايده‌آل‌ را تعریف کرده‌ایم که می‌خواهیم زندگی کنیم گاهی خیلی شفاف و واضح می‌شناسیمش و گاهی لابه‌لای ابرهای ذهنمان مخفی‌اش کرده‌ایم. گاه و بی گاه به آن زندگی ايده‌آل‌ فکر می‌کنیم و آه می‌کشیم یا لبخند می‌زنیم.
می‌خواهیم سلامت و پرانرژی باشیم و انداممان شکل خاصی داشته باشد. می‌خواهیم برای خودمان کارکنیم یا کارآفرینی کنیم. می‌خواهیم بهترین سخنران بهترین مدرس یا مشاور باشیم. می‌خواهیم یک مدیر قوی باشیم… برای رسیدن به آن چه‌کارهایی می‌کنیم؟!
کلاس ثبت‌نام می‌کنیم؟ کتاب می‌خریم؟! دستگاه ورزشی می‌خریم؟! به دکتر رژیم یا مربی تناسب‌اندام رجوع می‌کنیم؟!
در انتها در بسیاری از مواقع چه اتفاقی رخ می‌دهد؟!
شاید گفتن این حرف کمی سخت‌گیری باشد ولی انگار هیچ اتفاقی نمی‌افتد… یا اگر هم اتفاق بیفتد پایدار نیست …
دستگاه را خریدیم و حالا خاک می‌خورد؟ هرروز سر همان کار قبلی رفته و به خود می‌گوییم سال آینده انجامش خواهیم داد، امسال به خاطر… نمی‌شود… دو ماه رژیم می‌گیریم و بعد دوباره … همه تکنیک‌ها را یاد می‌گیریم و بعد؟!
من دلیل این اتفاق‌ها را دشمن درون صدا می‌کنم. دشمنی که با زیرکی فاصله شما را با زندگی ايده‌آل‌ شما بیشتر و بیشتر می‌کند. در ادامه به چرایی و چگونگی آن خواهم پرداخت.

کوچینگ و روبه‌رو شدن با دشمن درون:

من یک کوچ حرفه‌ای هستم. از من بسیار در مورد حرفه و تخصصم پرسیده می‌شود. بعدازاینکه کلمه کوچ از من شنیده می‌شود معمولاً تعریف آن را می‌پرسند
اغلب پاسخ من به این سؤال:
تغییری هست که مدت‌هاست می‌خواهی درزندگیت اتفاق بیفتد ولی هنوز نشده؟!

دانلود جزوه‌ی «معرفی کوچینگ» اولین جزوه‌ی دوره‌های تربیت کوچ که مورد تأیید فدراسیون بین‌المللی می‌باشد.

۹۹ در صد مواقع می‌شنوم: بله و پاسخ من این است: اگر واقعاً می‌خواهی به آن دست‌یابی من می‌توانم به شما کمک کنم این تغییر را ایجاد کنی؟!

قصد این را ندارم که در این یادداشت وارد جزئیات چگونگی و ابزارهایی که یک کوچ استفاده می‌کند بشوم، بلکه می‌خواهیم به دشمن درون که با کمک کوچینگ به آن صادقانه در محیطی امن نگاه می‌شود بپردازیم؟!
فکر می‌کنید عامل اینکه تاکنون موفق به ایجاد این تغییرات نشده‌اید چیست؟
مشکلات خانواده؟! محیط؟! نداشتن پول؟! می‌خواهید تشکیل زندگی مشترک دهید؟! بچه‌دار شوید؟! هزینه بالا؟!
این‌ها دشمنان درونی ما هستند که مانع رسیدن ما به اهدافمان می‌شوند باعث مقاومت می‌شوند.

مقاومت چیست

می‌خواهم درخواست کنم به این جمله فکر کنید:
همه دلایل بالا حرف یا بهانه است (داستان است) …
که می‌خواهیم اینجا آن را مقاومت بنامیم، مقاومت که از ترس‌های ما نشاءت می‌گیرد، شاید تنها همین باشد. احتمالاً می‌پرسید تنها همین؟! … بله… چرا؟!
مثال: تولستوی زمانی که کتاب جنگ و صلح را نوشت ۱۳ فرزند داشت، لوئیس آرمسترانگ، وقتی تور دو فرانس را ۶ بار برد دچار بیماری سرطان بود.

هر چه مقاومت بیشتر یعنی اثر انجام دادن آن اقدام در زندگی‌مان، اگر آسان بود و مقاومتی پشتش نبود تا الآن انجامش داده بودید.
جایی خواندم هیتلر قبل از اینکه باعث جنگ جهانی دوم شود می‌خواست نقاش شود حتی سرمایه خود را برای ثبت‌نام در دانشگاه استفاده کرد ولی آیا شما از او تابلویی به یاد دارید؟! من هم ندارم، شاید مقاومت و ترس او برای نقاش موفق بودن از شروع کردن جنگ جهانی بیشتر بود!
مقاومت بسیار موزی و فلج‌کننده است
چرا میگویم موزی؟ بیاید به مثال‌های دیگری نگاه کنیم.
من مسئولیت مالی خانواده‌ام را دارم و نمی‌توانم ریسک کنم کار خودم را شروع کنم. من الآن بچه دارم و یک مادر خوب باید زمانش را برای فرزندش اختصاص دهد. ازآنجایی‌که فرزندش از همه‌چیز مهم‌تر است. من زمان کافی برای این‌که این کار (که فکر می‌کنم اولویت بالایی دارد) را انجام دهم ندارم چون به‌طور متناوب کارمندان به دفتر من مراجعه می‌کنند و من باید پاسخگو آن‌ها باشم. از اتفاقات اطرافم خیلی ناراحت هستم و فقط خوردن به من آرامش می‌دهد.
آن‌قدر منطقی و جدی برای خودمان دلیل‌های متفاوت می‌آوریم که می‌توانیم کاملاً خود را فریب دهیم و جالب اینجاست که افرادی را اطراف خود جمع می‌کنیم که با ما همدردی کنند و جملاتی بشنویم مثل: «آخی آره درک میکنم، حق داری» بعد حتی برای خودمان متأسف می‌شویم و خود را یک قربانی می‌بینم و تصمیمی را که میدانیم واقعاً زمانش فرارسیده به آینده موکول می‌کنیم و دوباره…
پت رایلی وقتی مربی تیم بسکتبال لوس‌آنجلس لیکرز بود گفت: مقاومت، از رقیب روبه‌روی ما نیست بلکه از درون خود ماست. خود ما تولیدش می‌کنیم و خودمان تا ابد درونمان نگاهش می‌داریم. مقاومت دشمن درون ما است.

قدرت تصمیم

داستانی که در مورد خودم در ابتدا گفتم به خاطر دارید. آن لحظه برای من لحظه‌ای بود که تصمیم گرفتم. زمانی رسیده بود که به خودم گفتم، دیگر کافی است … الآن زمانش رسیده … دیگر نمی‌توانم این‌گونه ادامه دهم …
در این لحظه ابزاری خاص یا ابزاری اضافی در برابر من قرار نگرفته بود بلکه تنها یک تصمیم من را به حرکت واداشت. از آن لحظه باقدرت به بسیاری از موارد که زمان من را به خود اختصاص می‌داد و اثر مستقیم به نتیجه‌ای که من به دنبال آن بودم را به من نمی‌داد؛ نه گفتم. درست است به خاطر این تصمیم امنیت لحظه‌ای خود را از دست دادم. بخش بزرگی از درآمدم از جایی می‌آمد که باید به آن نه می‌گفتم ولی دیگر برایم مهم نبود، چون تصمیم به تغییر شرایط گرفته بودم. می‌دانستم این زندگی ايده‌آل‌ من نیست. ایمان داشتم که بعد از یک دوره سختی، نور روشنی در ته این تونل خواهد بود.

حدود ۷ سال پیش به همایش تونی رابینز رفته بودم و جالب بود وقتی داستان مشابهی از او شنیدم زمانی را برای ما به تصویر می‌کشید که حتی پول کافی برای پرداخت اجاره خانه و تأمین نیازهای اولیه‌اش نداشت و روزی وقتی با نامه تخلیه منزلش روبه‌رو شد. به طولانی‌ترین و شدیدترین دویدن زندگی‌اش رفت و آن‌قدر دوید که دیگر توانایی نداشت و بعدازآن به خود گفت من دیگر هیچ‌وقت به این زندگی بر نخواهم گشت و هر کاری کرد که نه تنها برنگردد بلکه تقریباً همه شما امروز وی را می‌شناسید و میدانید به کجا رسیده … (یک تصمیم)…
البته در مسیر رسیدن به زندگی ايده‌آل‌ دفعات متعددی نیاز به این جنس از تصمیم‌ها دارید.
اینجا است که کوچ‌ها می‌توانند به ما کمک کنند که سریع‌تر تصمیم‌های مهم زندگی خود را بگیریم. شاید نیاز نباشد هر بار با نامه تخلیه و یا اخراج را به شویم تا تصمیم بگیریم.
شخصی به من گفت تا کی می‌خواهی بر روی نرده‌ها بنشینی بدون اینکه تصمیم بگیری به کدام سمت بپری؟! این شخص یکی از افرادی نبود که به من بگوید (حق‌داری با بچه کوچک و همه اتفاق‌های این روزها و دست‌تنها) آن شخص کسی بود که گفت میدانم سخت است، خیلی هم سخت است ولی اگر بخواهی می‌توانی من اطمینان دارم که می‌توانی فقط باید تصمیم بگیری و برای بقیه چالش‌ها راه‌حل پیدا می‌کنی همان‌گونه که قبلاً هم پیدا کردی. آن شخص کوچ من بود.
در مسیر پیشرفت همیشه ما به لحظه‌ای می‌رسیم که بعد از یک دوران رشد و شاید چالشی، دوباره به نقطه امن رسیدیم و برای تغییر، نیاز به یک تصمیم قدرتمند داریم. کوچ‌ها در این زمان کنار ما هستند و حتی به ما نشان می‌دهند که در منطقه امن خود نشسته‌ایم.
میدانید نکته جالب چیست؟! این‌که پریدن آن‌طرف نرده‌ها به فرمول جادویی نیاز ندارد. شاید مهم‌ترین نیازش یک تصمیم است، تصمیم که من دیگر نمی‌خواهم این وسط بمانم. می‌خواهم بپرم کوچ‌ها به ما کمک می‌کنند که ببینیم بر روی نرده‌ها نشسته‌ایم و مقاومت موزی و ترس فلج‌کننده را بشناسیم بگوییم می‌بینمت و می‌خواهم بپرم.

رفتار انسان‌های موفق (قهرمانان)

تونی رابینز می‌گوید بی‌نظیر باش و استاندارهای خودت را بالا ببر.

کمک بگیرید شما تنها نیستید
به خاطر داشته باشیم نیاز نیست به‌تنهایی بپریم ما می‌دانیم که کمک داریم فقط باید بخواهیم تصمیم بگیریم که آماده پریدن هستیم و بعد کمک بگیریم یا باهزینه یا بی‌هزینه. آدم‌های موفق از همه منابع استفاده می‌کنند و می‌پذیرند که قرار نیست همه کارها را به‌تنهایی انجام دهند آن‌ها زمانشان را جایی صرف می‌کنند که بالاترین نتیجه را بگیرند و در محدوده نقاط قوتشان عمل می‌کنند.
مهم این است که از منابعی که داریم استفاده کنیم و کوچ می‌تواند کمکمان کند تا این منابع را بشناسیم و از آن‌ها استفاده کنیم.

در اطرافتان نظم ایجاد کنید
موارد اضافه را از اطرافتان حذف کنید (خلوت کنیم)، مثل شلوغی‌های دوروبرمان مانند میزی که بر روی آن صدها کاغذ ریخته شده تا بتوانید تمرکزتان را بر روی اصلی‌ترین موارد برای رسیدن به هدف قرار دهید.
شاید حتی در دنیای امروز این به آن معنی باشد که زمانی که پشت کامپیوتر نشسته‌اید تا آن برنامه که مدت‌ها است به آن نیاز دارید را بنویسید، موبایل خود را خاموش‌کنید صفحه‌های اضافه از کاره‌ای متفاوت در کامپیوتر خود را ببندید و تنها به آن چیزی که نیاز به تمرکز شما دارد بپردازید.
تیم قهرمانی خود را بسازید
معاشرت با افرادی که ما را به جلو هل می‌دهند (تیم قهرمانی‌مان) و بستن چشم و گوشمان بر حرف‌هایی که انرژی ما را پایین می‌آورند. این افراد غالباً در مقاومت و ترس خود مانده‌اند و می‌خواهند بقیه هم با آن‌ها همان‌جا بمانند.
مسئول نه قربانی
قهرمانان مسئولیت خود را در هر اتفاق می‌بینند و می‌پذیرند و یاد می‌گیرند.
قهرمانان قبول مسئولیت را اعتراف به شکست و یا ضعف نمی‌بینند بلکه آن را یک قدرت و فرصت برای رشد و یادگیری می‌بینند.
ایمان
کمی قبل‌تر به داشتن ایمان اشاره کردیم. به اینکه به خود و به توانمندی‌هایتان ایمان داشته باشید. داشتن ایمان یکی دیگر از رفتارهای انسان‌های موفق است.

سخن پایانی

کمک بگیرید و مقاومت درون خود را بشناسید آگاه به داستان‌هایی که به خود میگویید باشید و از روی شک‌های خود بپرید. لذتی که پشت این پریدن هست از شیرین‌ترین لذت‌هاست. مطمئنم. اگر لحظه‌ای چشم‌های خود را ببندید و به آن فکر کنید طعمش را خواهید چشید.
مطمئنم تاکنون چندین بار پریده‌اید زیرا که قهرمان شما در درون شما حضور دارد، ممکن است ارتفاع پرش شما خیلی بلند نبوده ولی لذتی شیرین پشت آن وجود داشته که اگر به گذشته برگردید شیرینی آن را به یاد خواهید آورد. پس تصور کنید وقتی از بزرگ‌ترین مقاومت‌هایتان عبور کنید چه لذتی خواهد داشت. فراموش نکنید برای چشیدن این طعم شیرین تنها نیاز به تصمیم دارید تصمیمی که عضلات این قهرمان را قوی کنید.
و درنهایت اگر برای پرش‌های قبلی هنوز جشن نگرفته‌اید همین الآن تصمیم بگیرید که چطور می‌خواهید برایشان جشن بگیرید که این نیز یکی از رفتار های قهرمانان است.

مدرس مهارت های کوچینگ با تاییده PCC
بیزنس کوچ

موفقیتمدیریتزمان مهدی زادهزمان پیشرفتکوچ
مشاور و کوچ در حوزه خودشناسی و روابط هستم. اغلب نوشته هایم بر اساس داستان واقعی هست، تجربیاتی از خودم و مراجعانم اینستاگرام: @zamanmehdizadeh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید