حدود 4 سال پیش بود که تصمیم گرفتم کار خودم رو توی زمینه فناوری اطلاعات یعنی رشته ای که درس خونده بودم توی دانشگاه شروع کنم. اولین کاری که کردم توی محل زندگیم به شرکت های مختلفی سر زدم ولی یکم عجله کردم و اولین شرکتی که جواب داد رو انتخاب کردم. الان که فکر می کنم شاید بهتر بود یکم صبر و حوصله به خرج می دادم و گزینه های مختلفی رو بررسی می کردم. شاید دلیل این انتخاب عجولانه این بود که همه می گفتند کار نیست و من فکر می کردم اگه اینجا نشه هزاران سال طول میکشه که کار پیدا کنم.
حالا همچین بدی هم نبود توی یه محیطی کارم رو شروع کردم که واقعا هم تیمی های خوبی داشتم و کسی اگه چیزی رو بلد بود پنهون نمی کرد. چیزی که توی تیم های ایرانی بسیار کم پیدا می شد.
دومین نکته مثبتی که داشت این بود که توی محیط کار همه مثل خواهر و برادر بودند و حاشیه اصلا نداشت ولی کم کم پیدا شد که واقعا محیط رو خراب کرد.
سومین نکته مثبتی که داشت روحیه هم دلی بود. ما توی شرایط اقتصادی بدی توی شرکت کار می کردیم و کسب درآمد برامون خیلی سخت شده بود. پروژه های مستهلک داشتیم و نمی تونستیم پول از کارفرما بگیریم. نیروهای با سابقه رو از دست می دادیم و کلا هیچی خوب نبود. ولی همیشه تیم امید به بهبود داشت و سعی می کرد مشکلات رو تحمل کنه.
مدیریت، نقطه ضعف های اساسی داشت مثلا سیر در توهمات به جای برنامه ریزی و مدیریت منابع و یا کسالت و بی توجهی به کار و بی نظمی و وعده و وعید های بدون پشتوانه ولی چنتا نکته مثبت داشت. یکی اینکه اگه کسی حرف درست می زد می پذیرفت حالا شاید اول یکم بدش می اومد ولی وقتی فکر می کرد قبول می کرد. دوم اینکه واقعا جرات کار کردن با جوان ها رو داشت یادمه خود من بعد از 1 سال شدم مسئول فنی واقعا ریسک بزرگی بود. آدم منعطفی بود و اجازه می داد واقعا توی محیط زندگی کنیم شاید اگه از نظر مالی کسی راهنماییش می کرد می تونست کار رو پیش ببره ولی هیچ کسی نبود که مسیر درست رو به ما نشون بده.
ما جزو شهرک علمی و تحقیقاتی اصفهان بودیم. و شهرک برای کمک به ما یه دور تعالی برگزار کرد. مطالب بسیار مفید بود. و مربی دوره هم انسان با تجربه ای بود ولی نتیجه و خروجی خاصی در شرکت نداشت. دلیل شکست خوردن این دوره رو من چند چیز می دونم. اول اینکه ما ایران ها بلد نیستیم تمرین حل کنیم.مربی یه محتوایی رو ارائه می کرد ولی ما بلد نبودیم که شرکتمون رو توی قالب اون محتوا بذاریم تا راه حل رو پیدا کنیم. دوم اینکه افکار منفی توی ما به شدت رشد می کنه. اولین شرکتی که توی دوره گفت محتوا مفید و عملی نیست تقریبا همه پذیرفتند و کسی دیگه تلاش نمی کرد. مداومت برای پیشرفت وجود نداشت. از نظارت هم که دیگه هیچی نگم.
من که مسئول فنی شدم سعی کردم چیزهایی که توی دانشگاه یاد گرفته بودم را پیاده سازی کنم. واقعا پیشرفت کردیم بچه ها به حدی رسیدند که به راحتی تونستند توی شرکت های دیگه مشغول بشند. ولی بهم انتقادهای تندی هم شد. یه جاهایی بهم گفتند که خیلی بروکراسی بوجود آوردی یه موقعیت هایی گفتند که تبعیض قائل شدی و یه وقت هایی هم بهم گفتند که فکر می کنی فقط خودت می فهمی. حتما همه این ها درست بود وگرنه اوناها این تصورات براشون پیش نمی اومد.
در کل همه این اتفاقات باعث شد که شرکتی که توش تلاش بسیاری کردم و برام خیلی جذاب بود رو کنار گذاشتم و ازش اومدم بیرون تمام این اتفاقات یه ذهنیت برام از یه شرکت یا بهتر بگم یه گروه کاری به وجود آورد که پایین تر صفاتش رو گفتم.
ویژگی های مطلوب یه شرکت
1- هدف دار بودن
2- یادگیرنده بودن
3- صمیمیت و همدلی
4- بدون سلسله مراتب(البته هر فرد باید پاسخگو باشد به یه مرجعی)
5- وظیفه مند
6- دارای مسیرهایی برای شنیدن نظرات (خارج از شعار و نمایش بازی کردن)
7- درآمد زا
8- ریسک پذیری (فرق داره با بی گدار به آب زدن)
9- هر کسی توی هر منسبی بتونه پیشرفت کنه از همه نظر و سمت ملاک پیشرفت نباشه